#زیارت_اربعین
به سِرّ کار خود واقِف ، نَگشت این جِسم بیمارم/
چرا پایم نمی آید،به یاریِ دلِ زارم/
به پایِ پا و دل، از پا درآرَد عاقبت یاری/
شکایت ها کند نزد ، رفیقْ این چشم خونبارم/
بیا ای صاحب بَطْنَم ، میانِ پا و دل هر دو/
ِِبِکُن پادَرمیانی که ، هوای کربلا دارم/
حسینی ها همه رفتند ، من بیچاره جا ماندم/
به پیش چشم و دل ای پا ، مکن اینگونه شَرمْ سارم/
محسن خداوردی ۱۳۹۷
نظراتمشاهده مطلب در کانال
روبروی شهرک مهدیه، توی ماشین نشسته بودم. از فوتبال برگشته بودم و تلفنی با همسر حرف میزدم. باران، ریز میبارید. برای همسر از فوتبالِ خشنی که رفته بودم میگفتم. کسی با دست روی پنجرهی ماشین زد. مثل در زدن. سایه دو مرد از پشت شیشههای بارانزده پیدا بود. شیشه را نصفه پایین دادم. دو مردِ سیاهپوست بودند. آن که در زده بود سرش را خم کرد و گفت : آقا؟ داخل شهرک میری؟ سر تکان دادم که بله. یکیشان جلو سوار شد. دیگری عقب. یکی کیسه میوه دستش بود دیگری کیسه نا
درباره این سایت