⭐⭐⭐⭐⭐
ویژگی های محصول:
نوع صابون: جامد
مناسب برای: انواع پوست
قابل استفاده برای: بدن
دارای خاصیت: آبرسان
ویتامین: دارد
خرید با تخفیف ویژه صابون شستشو دورو مدل PRECIOUS EXTRACTS وزن 90 گرم مجموعه 6 عددی
دسته بندی محصول :
#آرایشی_بهداشتی_و_سلامت
برای خرید با تخف
باید برم یه وَری، نه یه وری که وما خیلی دور باشه، یه وَری که فقط حال خوب کن باشه، یه فیلم خوب باشه، یه تئاتر خوب باشه، یه بازدید از خونه ی قدیمی قشنگ باشه، یه خیابون گردی توی کوچه پس کوچه های تهرون باشه، یه تاب بازی باشه. باید برم یه وَری که بشوره ببره، که توی این حال بد، حال خوب کن باشه.+ یکی منو ورداره ببره یه وَری.
چجوری بفهمیم گاهی مرگ بهتر از زندگیه. فکر میکنم تو این مقطع از زندگی ام که احساس میکنم وجودم هيچي نیستو باید بمیرم. این که تمام آرزوهای دورو درازم براورده قرار نیست بشه. وجود من هیچ ارزشی نداره. من یه آدم مزخرفم. تهش چی ازم میمونه چند تا عکس؟ که البته هیچکس بهش دسترسی نداره و در نهایت از بین میره. نمیدونم این فکرا چیه. دوباره سراغم اومده. چرا دارم زندگی میکنم وقتی اینقدر مزخرفم. وقتیوجودم ارزشی نداره وقتی برای هیچ کس مهم نیست بودو نبودم حتي ب
هیشکی از من هيچي نمیدونه:)
نصفشم که پرسیدن که شاید هيچيشم حقیقت نداشته باشه
دیگه هيچي اهمیت نداره هيچي:)
هيچي:)
زندگی تلخ تر از دیروز و امروز.
باچیزی که شنیدم دیگه قلبم اروم و قرار نداره و زندگی من تمام خواهد شد.
یکم زجر کشیدن زوده
خدا هستی؟
کاش نفسم قطع شه.
هیشکی از من هيچي نمیدونه:)
نصفشم که پرسیدن که شاید هيچيشم حقیقت نداشته باشه
دیگه هيچي اهمیت نداره هيچي:)
هيچي:)
زندگی تلخ تر از دیروز و امروز.
باچیزی که شنیدم دیگه قلبم اروم و قرار نداره و زندگی من تمام خواهد شد.
یکم زجر کشیدن زوده
خدا هستی؟
کاش نفسم قطع شه.
دیدن آدمای محتلف و زندگی هاشون همیشه برام جالب بوده، و تا حدی بهم انگیزه داده. باعث میشه جنبه های جدیدی از زندگی خودم رو ببینیم
ممکنه یه نفر با یه کار ساده منو به فکر فرو ببره و بهم ایده ی جدید بده و خودش روحشم خبر نداشته باشه.
زندگی با ادما با افکار و عقاید متفاوت ممکنه سخت باشه، خیلی راحت تره اگه توی اتاقت بشینی و نخواي کسی رو ببینی و چیزی رو بشنوی، اما باور کن خیلی چیزها رو هم از دست میدی.
این جنبه از "تو اجتماع" بودن رو دوست دارم.
جمعه باشه
هوا آفتابی باشه
روزای آخر پاییز باشه
تنها باشی
موسیقی باشه
پنجره باز باشه
رو به دریا
تو قاب پنجره بایستی و نور آفتاب 13:24 دقیقه به صورت و دستهات بتابه
تازه میفهمی اصلا اونجایی که وایسادی نیستی!
پس کجایی بغیر ازونجا ؟
صبح باشه، شنبه باشه، اولای ماه باشه، مِه باشه، تاریک باشه، سرد باشه، بیدار شدن سخت باشه، بخوای بری سرکار، مادرت منعت کنه ماشین ببری. ولی ببری. جاده لغزنده باشه، سُر باشه، ترمز کنی، نگیره. پشت چراغ قرمز باشی. بزنی به ماشینِ سمندِ جلویی. اون طوریش نشه. ماشینِ مادرت، جلوپنجرهش کنده بشه، رادیاتورش سوراخ بشه. ازش دود بلند شه. بترسی. بوی بد راه بیوفته. برسی سرکار. از اونجایی که همیشه خبرای بد رو، به بدترین شیوهی ممکن میگی، امیدوار باشی مادرت این
حواسم باشه به آدمای اطرافم زیاد دل نبندم.آدم ها همیشه فقط اولش خوبن.حواسم باشه معمولا آدم هایی که اولویتشون تو زندگی "خودشون" هستن و حرف کسی براشون اهمیت نداره موفق ترن.حواسم باشه همه برنامه هام و حرفام رو به هر کسی نگم.حواسم باشه به ظاهر کسی اعتماد نکنم،حواسم باشه اون چیزی که آدما جلوم نشون میدن با اون چیزی که پشت سرم هستن خیلی فرق میکنه.حواسم باشه حرف ها و اخلاق های گند یه عده روم هیچ تاثیری نذاره و راه خودم رو برم.حواسم باشه از یه ج
حواسم باشه به آدمای اطرافم زیاد دل نبندم.آدم ها همیشه فقط اولش خوبن.حواسم باشه معمولا آدم هایی که اولویتشون تو زندگی "خودشون" هستن و حرف کسی براشون اهمیت نداره موفق ترن.حواسم باشه همه برنامه هام و حرفام رو به هر کسی نگم.حواسم باشه به ظاهر کسی اعتماد نکنم،حواسم باشه اون چیزی که آدما جلوم نشون میدن با اون چیزی که پشت سرم هستن خیلی فرق میکنه.حواسم باشه حرف ها و اخلاق های گند یه عده روم هیچ تاثیری نذاره و راه خودم رو برم.حواسم باشه از یه ج
آخه خدا. این چه رسمیه؟
حتّی نمیدونم از چی بیشتر ناراحتم. حتّی نمیدونم ناراحت باشم یا نه. کاش مطمئن بودم ازین که اونایی که باید براشون غصه خورد ماییم نه اونا. امّا الآن فقط امیدوارم. یعنی. نمیدونم. به خودم باشه، بارها دلم خواسته که بمیرم و بعد مرگم هيچي مطلق باشه. ولی میدونم که این خیلی مسخرهست. ناراحتکنندهست. پوچه.
آه. آخه این جوری که نمیشه. نمیشه این قد الکی باشه که. آه. چقد درد داره. چقد عزیزاشون دارن درد میکشن. آخه. آخه این
هيچي نیست که دوای درد بی درمون رخوت و ملال بشه. میم حق داره و صادقانه هم گفته من نیاز دارم یکی باشه جذبم بش، یکی باشه که باهاش در ارتباط باشم. واقعیت تلخ یا هرچی راه خودش رو میاره. میم ازم خسته نیست اما عادی شدم و کافی نیستم. رخوت زندگی رو نمیتونه با من بشوره، و من هم. خب چه باید کرد؟ به نظرم باید بپذیریم و تسلیم بشی. باید بپذیریم و کنار بیای با ماجرا. اون دیگه یک ماهیه. هرچی سفتتر بگیری سریعتر لیز میخوره و میره. و از طرفی هم اون آدمه و یکبا
نوشته بود:
اینکه ۵ سال بعد کجا ایستادی و به چه کسی تبدیل شدی به ۲ عامل بستگی داره :
۱- آدمایی که دوروبرتن ۲- کتابایی که میخونی !
من ۵ سال آیندمو شفاف و واضح تعریف کردم ! ادم های دورو برم رو انتخاب کردم و طبیعتا کتاب هایی که باید بخونم مشخصن!
به نظرم ۵ سال سختی و بعدش زندگی عالی بهتر از یک عمر زندگیِ متوسطه :)
حواستون به کسایی که دوسشون دارین باشه، حواستون باشه چقدر براشون مهمین، حقیقتا براشون مهمین اصلا یا نه؟
یهو به خودتون میآید و میبینید دارید تمام تلاشتون رو میکنید که نگهشون دارین ولی همه چیز داره محو میشه، چون اونا هیچ کاری نمیکنن، هیچ کاری.
من اول توی این حالو و هوا ها نبودم ولی از وقتی یه مسائلی دورو برم پیش اومده کنجکاو شدم بهش
راستش
من از این دخترای بد اخلاق , سرد لوس ننر می باشم (البته از نظر پسرا ولی مخصوص خشکم )
به قول زن داییم که تازه وارد خونوادمون شده میگه :
اصلا من باورم نمیشه تو همونی
(بنده خدا خبر نداشت پشت چهره ی جدیم یه چهره ی خیلی شوخ و شیطون دارم که تا آتیش نسوزونم روزم شب نمیشه )
از بچگی یاد گرفتم از کنار هر جوجه تیغی که رد شدم
اگه خواس
اصولا آدم نباید دختری باشه که حتي از خطرناک ترین وسایلِ شهربازی هم نترسه و با شوق بره سمتشون، حداقل اینکه نباید همش رو جدول راه بره. نباید دختری باشه که ساده ترین تیپ ها رو بزنه نباید دختری باشه که ندونه کانسیلر یا رژگونه رو چطور استفاده میکنن. نباید نسبت به همه بی تفاوت باشه. نباید ساده و مهربون باشه. نباید کلِ روز رو از خستگی خواب باشه. نباید به جای شوآف توی اینستا بیاد ساده توی وبلاگ بنویسه. اصولا دختر نباید یه چیزی تو مایه های من باشه. چن
حقیقتش،
من خودمم گاهی دوست دارم به گرگ زاده زنگ بزنم، ازش بپرسم حالت چطوره؟ خوبی؟
ولی شما به آدمی که هیچ رحمی نداره، متکبره، خودخواهه، چی میخواین بگین؟
طرف در کمال قباحت اومده میگه من عمدا کمکت نکردم که بخوری به زمین گرم. واقعا با این آدم چه حرف مشترکی میشه داشت؟
با کسی که آرزوشه به زمین خوردن دورو بریاشو ببینه چه حرف مشترکی میشه داشت؟
چراغها را من خاموش میکنم .زویا پیرزاد
به "کلاریس" عادت کرده بودم .اینکه یه زن حین روزمرگی تو ذهنش جنگ باشه رو خوب میفهمم.یا به قول نویسنده "دو ور ذهن" باهم حرف بزنن
من رمان ایرانی خون نبودم .هنوزم نیستم اما نیاز دارم به زنها و آدمهایی از جنس خودم .دورو اطرافش مثل من باشه
وقتی کتاب ازدواج ناشیانه رو میخوندم باز با شخصیت زنش همذات پنداری میکردم،دردشو میفهمیدم اما جنس غم اون فرق میکنه .محیطش، نوع برخوردش ، خیلی متفاوته دورهمی های مشروب خوری
چراغها را من خاموش میکنم .زویا پیرزاد
به "کلاریس" عادت کرده بودم .اینکه یه زن حین روزمرگی تو ذهنش جنگ باشه رو خوب میفهمم.یا به قول نویسنده "دو ور ذهن" باهم حرف بزنن
من رمان ایرانی خون نبودم .هنوزم نیستم اما نیاز دارم به زنها و آدمهایی از جنس خودم .دورو اطرافش مثل من باشه
وقتی کتاب ازدواج ناشیانه رو میخوندم باز با شخصیت زنش همذات پنداری میکردم،دردشو میفهمیدم اما جنس غم اون فرق میکنه .محیطش، نوع برخوردش ، خیلی متفاوته دورهمی های مشروب خوری
دانلود آهنگ مهراد جم غمت نباشه
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * غمت نباشه * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , مهراد جم باشید.
دانلود آهنگ مهراد جم به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Mehraad Jam called Ghamet Nabashe With online playback , text and the best quality in mediac
دانلود آهنگ مهراد جم غمت نباشه
متن ترانه مهراد جم به نام غمت نباشه
دلم میخواد با تو یه جای دورو که
نباشه هیشکی خودت میدونی که
الهی کور بشه نبینه او
خورشید می گه مثل همیم، می گم سرورتم، می گه خاک زیر پامی، بعد با هم به این نتیجه می رسیم که موضوع تز دکتری م بررسی تعارف در گویش مردم اصفهان و مشهد باشه، به این صورت که نویسنده "میم ِ شما" باشه با همکاری چاکر مخصوصش ف. س. (مخفف اسم خورشید)!
بعد اونقدر می خندیم که احتياجی به خدافظی نیست.
+ با سه تا دوست جدید، رفتیم کلی خوش گذروندیم و تو تهران چرخیدیم، به خاطرشون خورشید رو پیچوندم! کلی پول خرج کردم و هيچي هم برای امتحان فردا نخوندم.
ینی من از خدا هيچي نمیخوام جز یه مرگ بدون درد
از مردن نمیترسم، ینی میترسم ولی نه از خود *مرگ*.فکر نکنم کسی از خود ذات مرگ بترسه یا بدش بیاد همم؟ :-؟
بیشتر وحشت ازش به نظرم به خاطر اینه که ممکنه وقتی برسه که نمیخوایش.و یا از بعدش باشه؟ اینکه چه بلایی سرت میاد؟
ولی من؟ من مثل سگ از قبلش میترسم.اینکه با ترس و وحشت و درد بمیرم
اینکه طولانی و دردناک باشه و ثانیه ثانیش عذاب بکشم
ینی روزی صد بار دعا میکنم فقط یدونه با ارامشش نصیبم شه.
این برنامه نویس های شرکت برای خودشون خوراکی میاریند نمیدونم صبحونه میخورند خونه میایند اینجا صبحونه بازم میخوردند بعدش من اگه به خودم باشه هيچي نمیخورم این مسئول خدمات برای من ساعت نه یه چای میاره وگرنه هيچي میل ندارم به خوردن
به قول یارم "دلم مچاله شده".
دوست دارم بشینم زار زار گریه کنم اما به نقل از پیج ارگانیک مایندد: "رفیق، بخوای نخواي ما غبار کیهانی بی اهمیتیم که روی لکهی کوچیکی به اسم زمین پرسه میزنیم. مساله این که الکی خودمون رو مهم تصور میکنیم، واقعیتش این که ما هيچي نیستیم".
این جمله ها اولش عصبانیت میکنه. بعد اگه ادم متعصبی نباشی به فکر فرو میبرتت. و اگه دقیق تر و از بالا نگاه کنی شعر مولانا یادت میاد که میفرماید "دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ"
با این
کار گروهی!
امید داشتن به همکاری کردن آدمهای اطراف همیشه خوب ؟ هست؟ نیست؟ کسی چه میدونه نتیجه چی میشه.
فقط این که دلت خوش باشه تنها نیستی! بالاخره بقیهی کارها قراره موازی پیش برن!
حالا میخواد این همکار، پدرت باشه، دلبر باشه یا.
خب! این وبلاگ قراره که چی باشه؟ قراره یه جایی باشه که روند فکری من، و چیزایی که برام مهمان توش نوشته بشن و یه تمرینی باشه برای نویسندگیام. بازتابی باشه از هر روزم.
قرار نیست که از توش هیچ شاهکار، و هیچ ناتور دشتی در بیاد. قراره که یه جا برای حرف زدن و لذت بردن از نوشتن باشه، همین و بس.
اسمش چرا رواقه؟
این وبلاگ از نظر سنتی رواق نیست، مجموعه فضای شکل گرفته از تکرار طاقها نیست. نه قراره وامدار سنت باشه، و نه وامدار تجدد - بلکه این اسم به روا
هر اتفاقی که توی کشور میوفته ، باید منتظر این باشید که هر کسی که یه تریبون دستش داره - حتي اگه خیلی کوچک و در حد یه کانال تلگرام یا پیج اینستاگرام باشه - شروع کنه در مورد اون حادثه اظهار نظر کنه.
آیا این چیز عجیبیه ؟ نه اصلا. توی تبلیغات به این کار میگن تاکتیک یانکی . خیلی هم متداوله
تاکتیک یانکی یعنی استفادهی ابزاری از هر اتفاق برای تبلیغ کردن کالا و محصول خودمون. این کالا میتونه شامپو باشه ، میتونه یک هدف ی باشه ، یا حتي کسب شهرت باشه.
سلام دوستان خوبم.
اگه یه نفر (مدیونید اگه فکر کنید اون یه نفر خودمم) دو تا پیج داشته باشه که یکی خصوصیه و یکی عمومی و حدود یک سال از ایجادشون گذشته باشه و هر دو رو با یه شماره تلفن و اسم و فامیل واقعیش ایجاد کرده باشه، بعد همین چند روزه یه پیج عمومی دیگه با همون شماره ولی با یه اسم ساختگی زده باشه و جز اون اسم و یه جمله ادبی و یه پروفایل که یه عکس از طبیعته چیزی نذاشته باشه و کسی رو فالو نکنه و به هیچ کس آدرس نده و الان اولین بار باشه که داره از وجود
1. بازم "آدم گُریز" شدم.
2. همه فکر میکنن من آدم بده ام، چون مظلوم بازی در نمیارم، چون بخاطر هیچ خری غرورمو نمیشکنم فکر میکنن اون درست میگه و من یه آشغالم. من دوست دارم آشغال باشم تا دورو و مظلوم نما. آشغال بودن بهتره.
3. امروز دو زنگ کامل دستم بی حس شد و با پشم های ریخته به دفترم خیره بودم
4. دیگه تصمیم گرفتم روزایی که تا 4 مدرسه هستمم برم کتابخونه. حتي حوصله خونه هم ندارم. حوصله اینکه ادمو نمیفهمن. میدونم که قراره دهنم سرویس شه با بعد از ساعتِ 4 کتا
میگم:بازم آیین نامه قبول نشدم! -میگن: تو کی چی رو قبول شُدی که این بار دومت باشه؟یه بارم که شده تو زندگیت یه چیزی قبول شو حداقل خوشحال شیم:|فقط ضرر بزن.ما که میفهمیدیم تو هیچوقت هيچي نبودی و هيچي نمیشی! -من:سردرد گرفتم،انصافا راست میگن،در همین حد بی خاصیت!"
میگم:بازم آیین نامه قبول نشدم! -میگن: تو کی چی رو قبول شُدی که این بار دومت باشه؟یه بارم که شده تو زندگیت یه چیزی قبول شو حداقل خوشحال شیم:|فقط ضرر بزن.ما که میفهمیدیم تو هیچوقت هيچي نبودی و هيچي نمیشی! -من:سردرد گرفتم،انصافا راست میگن،در همین حد بی خاصیت و بی عُرضه !"
من کشیدم. می دونم چه دردیه . فکر کن هيچي محلت نده . هيچي ها . اصلا انگاری که تو رو اون خلق نکرده باشه. انگاری فرشته ها خواسته باشن شیطنتی کنن و قاطیِ بقیه ی آدما، تو رو تفریحی ساخته باشن و فرستاده باشن زمین . بی اذن خدا.
نتیجه اینکه . مهم نیستی براش. میشی عینهوی این بچه هایی که ناخواسته به دنیا میان . هی نگات می کنه و هی میگه تو رو کجا دلم جا بدم آخه؟
بردهای دو لایه با عنوان بردهای دورو نیز شناخته میشوند. در تولید فیبر مدارچاپی دولایه از دو لایه نازک مس در پشت و روی برد استفادهی شده است. در این نوع pcb اتصالات از یک سمت برد تا سمت دیگر کشیده شدهاند و مطابق شکل از طریق یک سوراخ بهم متصل میشوند.
بردهای دولایه به نسبت بردهای تک لایه قیمت بالاتری دارند. یکی از مهم ترین مزیتهای این نوع برد توانایی کاهش اندازه ی برد و فشردهتر کردن قطعات آن است. از بردهای دولایه در تولید سیستمهای کنترل صن
یه پرنده دوست دارهآسمون آبی باشهروزای خوب خداصاف و آفتابی باشه
یه پرنده دوست دارهخوب و مهربون باشهشب پیش ستاره هاروز تو آسمون باشه
یه پرنده دوست دارهتو دلا غم نباشهلبا پرخنده باشهدرد و ماتم نباشه
یه پرنده دوست دارهرو زمین جنگ نباشههمه دل ها شاد باشنهیچ دلی تنگ نباشه
یه پرنده دوست دارهقفسش باز بمونهاز قفس فرار کنهراحت آواز بخونه
چاپ تراکت A5 از سری پرطرفدار ترین سری تراکت های مجموعه تخصصی چاپ متین و البته چاپی در کشور می باشد.
تراکت آ۵ در سایز ۲۰ در ۱۴٫۵ سانت در این مجموعه انجام می شود. سایز استاندارد و بین المللی A5 به ابعاد ۲۱ در ۱۴٫۸ می باشد ولی به جهت شیت بندی صحیح تر و پرتی کمتر کاغذ سایز تراکتی را معمولا کوچکتر طراحی و چاپ می کنند و به همین دلیل به مراتب قیمت چاپ تراکت A5 کمتر از ابعاد استاندارد آن می باشد.
انواع چاپ تراکت A5 قابل اجرا در مجموعه چاپ متین :
تراکت تح
امروز رو پلهها پام سر خورد و به اندازهی یه نیمطبقه، سرم به تکتک پلهها کوبیده شد. بعدش نشستم یه گوشه، سرمو میمالیدم و متوجه شدم که دارم از خدا میخوام سرم شکسته باشه، هی خون بوجود اومدهباشه، و بمیرم دیگه.
این واقعن باید هیفدهسالگی باشه؟ نشستن روی پلههای خاکی و کثیف و آرزو برای مرگِ ناخواسته؟
امروز بعد از کلی سر درد و حال بد و خواب طولانی الان خوبم. میشه گفت خیلی خوبم، از اون حالها که کمتر بهم پا میده. ح هم داره فراموشم میکنه، قشنگ از لایک ها و توییتاش پیداست و مشغول دختر جدید تو زندگیشه. منم در حال لاسهایی با این و اون و وقت گذرونی.
دلم میخواد همیشه اینجور خوب باشم. همیشه ذهنم از چالش رها باشه. خستهام از بس جنگیدم و هيچي نشد. دلم میخواد زندگیم آروم و بدون جنگ باشه.
یکی پیشنهاد داد کتاب ظلمت آشکار رو بخونم. برم دانلود کنم و ب
یعنی اگه من به اندازه ی کافی عاشق خودم باشم، دیگه از محبت آسیب نمی بینم؟ بی خودی توی دام محبت نمی افتم؟
فک کنم راه حلش این باشه. باید عشق رو در وجود قوی تر کرد :عینک_آفتابی
از طرفی هم باید یادت باشه که هویت مستقلت اول از همه قراره همیشه مستقل باشه.
به نام خدا
دماغش را بالا گرفته و توی سالن قدم میزند. اگر مستقیم از روبهرو به سمتش نزدیک شوی، کوچکترین اثری از تغییر حالت در ماهیچه های صورتش که یعنی تو را دیده، نمیبینی [برعکس خیلیهای دیگر که به محض دیدن آشنایی هرچند دورو قدیمی، با علامت سرودست و لبخندو هرآنچه درتوان باشد، ابراز دوستی و صمیمیت میکنند تا وقتی که به نزدیک هم رسیده و انجام رسومات رایج دست دادن و احوالپرسی های تندوتندو که گاهی ازجواب دادن به خیلیهایش جا میمانی].
ادامه
به نظرم لازمه هر شهری یه مرکز داشته باشه. جایی که رسیدن بهش آسونترین راهها باشه، جایی که از ساکن و مسافر، هرکی توشه، اگه راه گم کنه، اگه خسته باشه، اگه خوشحال باشه، اگه ناراحت باشه، اگه میخواد از خونهش بزنه بیرون، اگه بیجا و مکان باشه، اگه بخواد قرار بذاره، اگه بخواد خلوت کنه، اگه بخواد خوش بگذرونه، اگه بخواد عزاداری کنه، اگه تازه متولد شده یا اگه تازه مرده، در هر حالی بتونه روش حساب کنه. مرکزی که آغوشش باز باز باز باشه، مرکزی که خود
6 ماه جلو تر کادوی تولدتو از بابات گرفته باشی.
هعیهمه هیجانش تو اوج ناراحتيای اون روزام هدر رفت.
یعنی دیگه واقعا هيچي برای تولدم نمیگیره؟ هيچي؟ حتي یه چیز خیلی خیلی خیلی کوچیک؟ نه؟
آخه چرااااااااااااا؟!!!:(((
+پارسال چقدر نگران بودم که تولدم قراره چجوری باشه بعد از.
بعد از تولدم چقد خیالم راحت شد که قرار نیست اونقدرام بد باشه.چقد ساده بودم.چه ساده دیگه نیستی.
چاپ تراکت
چاپ تراکت امروزه با توجه به پیشرفت روز افزون تکنولوژی و تغییر بسیاری از سیستم های تبلیغاتی به آنلاین و تبلیغات مجازی ولی همچنان جز روش های تبلیغاتی و القاگرایانه موثر در بازار امروز شناخته میشود. چاپ تراکت در مدل برش ساده و یا مستطیلی خود جز روش های پرمصرف میباشد، ولی شاید امروزه بتوان با چاپ تراکت هایی با برش های خاص و خلاقانه با اندک هزینه بیشتر جلب توجه بالاتری نسبت به تبلیغات خود داشته باشید. چاپ تراکت در این مرکز برروی مدل
من خیلی یه جورایی حزب بادم احساس میکنم شخصیتم از درون تهی هست ثبات اخلاقیم ندارم حتي!!بخش عمده ایش به خاطرخاطر اینه که نظر بقیه برام مهمه و خیلی دلم میخواد همیشه ازم به خوبی یاد بشه و به شدت وحشت دارم از اینکه کسی باهام بد بشه یا نظرش از خوب به بد راجعم تغییر کنه (در حدی ک راضی بودم مثلا کسی توروم باهام خوب باشه اگه خواست حالا تو دلش بد باشه:|||)
یکی بهم بگه شخصیتت رو توصیف کن نمیتونم چون بعضی مواقع خیلی مهربون میشم بعضی مواقع واقعا برام مهم نیست
با سلام و احترام
بر اساس اعلام مهلت دفاع توسط پژوهش 11 ام دیماه آخرین فرصت دفاع در ترم جاری می باشد. لذا متقاضیان دفاع نهایی پایان نامه در زیر همین پست اعلام آمادگی بفرمایند تا برنامه ریزی انجام شود. لازم بذکر است حداقل یک هفته قبل تمامی کارهای اداری ( شهریه - آموزش) باید انجام شود و دو نسخه از ورژن نهایی پایان نامه پرینت ( دورو) فنری شده تحویل گروه شود.
موفق باشید
به جهت فراهم آورده شدن نیاز بیشتر مشتریان و همکاران عزیز با راه اندازی فرم های ۶ ساعته کارت ویزیت و تراکت و ۲۴ ساعته در زمینه چاپ تراکت فوری در فرم های ۲۰۰۰ عددی در سایزهای A5 , A4 و A6 بصورت فوری و با کاغذهای تحریر ۸۰ گرم و گلاسه ۱۳۵ گرم نیز راه اندازی شده است و قابل ذکر می باشد به جهت نظم بیشتر در این فرم ها تمامی کارهای افست تراکتی و سربرگ در سایزهای غیر دقیق و در تیراژ های ۲۰۰۰ عددی قابل ارایه می باشد .
فرم های ارایه شده چاپ تراکت تحریر در فرم
خیلی وقت بود دلم میخاست یه جا باشه که کسی نباشه ، بودن باشه ها ، باشه که بخونه بشنوه یا هرچیز دیگه ای اما انجوری نباشه که ببینه بدونه و
هرجا هم میرفتیم هم قبل ما یه گروهی بودن نتیجتن در عمل انجام شده قرار گرفتیم و اومدیم اینجا !
البته نمی گم اینجا بده ولی خب فوق العاده هم نیست :)
این روزها میلم به نوشتن،،به طبیعت،،به رنگ،،به زیباییها.اونقدر عجیب و زیاد شده که هر آن کلمات منو به دنیایی جادویی میبرن که دلم میخواد جایی خلقش کنم و کجا بهتر از اینجا که میتونم بی هیچ ویرایشو سبک،سنگینی جهانمو بنویسماینکه بتونم دنیامو با نوشتن بسازمو ابزارم واژه ها باشن،،برای من، دیوانه کننده شیرینهنوشتن برای من همون شراب مرد افکنیه که از دنیا و زرو زورش فارغم میکنهو اینکه این روزها میلم برای خودم بودن محض،،بی اینکه فکر کنم کسی این
هيچي تو زندگیم به اندازهی اینکه از خودم راضی باشم نمیتونه حالمو خوب کنه و برعکسشم هست. هرچقدر هم همه چی خوب باشه وقتی خودم از خودم راضی نباشم اون ته مها حالم خوب نیست.
و اینکه این قضیه میتونست خیلی وخیم باشه اگه من آدم کمالگرایی بودم.
البته هنوز مطمئن نیستم که هستم یا نه. گاهی پالسهایی میگیرم مبنی بر اینکه هستم و گاهی هم برعکسش ولی خب همین که همهی پالسها مثبت نیستن هم نکته مثبتیه.
سلام دوستان
سعی میکنم تا دو سه هفته دیگه رمان "عشق ابدی ولیعهد" رو تموم کنم
و اینکه میخوام یک رمان جدید بنویسم که ماجرایی باشه ولی ربط داشته باشه به رفاقت و اینا(میخوام تقدیم کنم به رفیقم)ولی نمیدونم اسمش چی باشه.نظرشما چیه؟
اسم های پیشنهادی خودم:
"عشق در تاریکی" اسمش جور شه رمانش میاد تو ذهنم چی باشه
"عشق نا تمام" یه طوری نیست از نظرتون؟
"دو دقیقه تا مرگ"خودمم میترسم از اسمش
خب دیگه نظر شما چیه؟
امشب حس تنهایی ب شدت سراغم اومد
هرجا هرجا هررررجای زندگیم ک خدا کمرنگ شد ب همون اندازه تشویش اومد سراغم
حال بد امشبم متاثر از کسالت فیزیکیم و اشفتگی روحی و البته استرس و سردرگمی شدیدم برای پایان نامه س. میدونم
ولی زندگی بدون خدا تنها چیزیه ک لهم میکنه
از داشتن کسی نا امید شدم قبول
سعی کردم ب ایندم بیخیال بشم و بسپارم دست خدا و انقدر برنامه ریزی بی جا نکنم قبول
دور شدن از دوستام باعث شده نتونم برا خودم اوقات فراغت بسازم قبول
ولی هيچي ب اندازه ک
میگفت فکر کن بیان بگن همین ۱۱ تا امام رو داشتیم. امام غائبی در کار نیست. چه تغییری تو زندگیمون پیش میاد؟
.
بخوام صادق باشم باید بگم هيچي. بجز اون لحظههایی که ظلم زمانه نفسگیر میشه و فقط میشه زیر لب گفت اللهم انا نشکوا الیک غیبه ولینا. دیگه تو بقیه لحظههام اتفاقی نمیفته.
.
باید تو خط به خط زندگیمون. تو لحظه به لحظهاش بذاریم جاری باشه امام زمان.
یه پایه اصلی زندگی باشه.
خودمو میگما. فاصلم با این سبک زندگی، زمین تا آسمونه.
.
ما رو ب
نمیدونم شاید احمقانه باشه شاید هم از سر درموندگی ولی تصمیم گرفتم کنار بیام
کنار بیام ک ادم دومه منم ک اونی ک تو حاشیس منم
کنار بیام ک اگ روزی قرار باشه کسی خط بخوره اون منم بدون اینکه ذره ای نیاز ب فکر باشه
چون ادم اشتباهه منم :)
من میدونم ک الان کسی ک همه زندگیمه رو فرستادم جایی ک .
نه کافیه دیگ . از دید خودت ننویس . رفته جایی ک باید باشه . رفته با کسی ک باید کنارش باشه خب؟
چقد تلخه! چقد زهر داره ! انگار ی ماری خابیده رو قلبمو مدام نیشش میز
دعا کنید اگر خیر و صلاحه هر چه زووووووود تر بریم سر خونه زندگی خودمون و مستقل بشیم!
موندن توی این تعلیق و اوامر و نواهی و دلسوزی و نصیحت های والدینم داره برام غیر قابل تحمل و اذیت کننده میشه، و هی طبق قانون " و لا تقل لهما اف" هيچي نمیگم و میریزم تو خودم و احساس میکنم دارم افسرده میشم.
دعا کنید زودتر مستقل بشیم و اگه قراره با کسی چالش و اختلاف نظر داشته باشم کسی باشه که واقعا شریک زندگیمه و باید در جریان تصمیم ها و برنامه هام باشه
ولی خب گفتن
دارم فکر میکنم بزرگترین هنر یک زن چی میتونه باشه و بنظرم جوابش :عاشق بودن!
یک زن باید بلد باشه اونقدر عاشق باشه که بتونه طرفش عاشق خودش کنه عاشق باشه و این عشق توی زندگی و وجودش بچه هاش پرورش بده.
این یک هنر بزرگه. هنری که من ندارم و هیچ بویی ازش نبردم!
به خودم که نگاه میکنم میبینم شبیه یک زن ۴۰ و خرده ای ساله ام که مفهوم زندگی براش شده پخت و پز ،نطافت خونه، رسیدگی به امور بچه ها و. و چیزی از عشق و محبت نمیددونه.هیجی از جذابیت نمیدونه.
شاید بش
نمیخواستم دست بدم. چون نمیخواستم این آخرین دست دادن باشه. چون میترسیدم. چون میخواستم مثل همیشه پیاده شم.
نشستم روی تخت. همون تختی که قلمرو پادشاهی من بود. اما حالا شبیه هيچي نیست جز یه تیکه آهن وسط بیابون. همون قدر بی معنی. بیحس نشستم روش. نه در واقع نمیتونم بشینم. دراز کشیدم و زل زدم به دیوار. فکر ها هجوم میارن به سمتم. تنم میلرزه. سرم منفجر میشه. دارم به نامهی بعدی فکر میکنم. نمیتونه نامه ای وجود نداشته باشه.
پا میشم وضو میگیرم. حافظ
بسم الله
هر چی جمعه به ساعتهای پایانیش نزدیک میشه اون شعله کوچیک امید تو دلم رو به افول میره و خاموش میشه . انگار خیلی کودکانه از پس قایم باشک تو دعای ندبه و اون کجاست کجاست گفتنام منتظر یه معجزه بودم که این هفته دیگه جواب میده ولی حیف که فرج بازی نیست که با دو تا صدا زدن خبری بشه.
تو این ساعتا دنبال یه مرحم میگردم برای دل سوخته ام و مدتهاست هيچي جای دعا رو برام نمیگیره . میخواد آل یاسین باشه و میخواد سمات باشه با اون لحن قدیمی و اون جملات شگفت
همه ی آدما، insecurity هایی دارن. حتي توی حوزه تخصصی خودشون! مثلا ممکنه supervisorت باشه، مامانت باشه، یا هر ارتباط اجباری دیگه، که جلو کاراتو بگیره چون از یه چیزایی می ترسه.
یعنی می گم اینقدرا روی کسی حساب نکن. اینکه خدا وجود داشته باشه و بری ازش بپرسی چی کار کنم، خب خیلی راحت می کنه زندگی رو. ولی وما هم چنین خدایی وجود نداره. حتي توی مسیله های ساده تری از زندگی، مثل research !
هوا خنک شده اونقدری که لازم نیست کولر روشن باشه ، پتوم رو میارم از تو کمد و دورم میپیچم ، این خنکی لذت بخشِ ، بعد پشت سر گذاشتن تیر و مرداد داغ این خنکی بدجوری حال همه رو خوب کرده ، امیدوارم پاییز پرباری باشه و کیف کنیم ، همش سرما نباشه یکم بارون باشه بچه های اون کد ترم پیش میخوان کد یک بردارن ماهم همینطور ، خب اصلا اب مون تو یه جوب نمیره ، گروهی میره کد یک که زودتر انتخاب واحد کنه امیدوارم اون کد ما باشیم اگه ارزشش رو داره !
همون روز سقوط هواپیما، بعضی خبرگزاریهای خارجی تو توییتر شروع کردن به گفتن این که ماجرا کار پدافند هوایی بوده، همون روزی بود که موشکهای سپاه به عینالاسد خورده بود و خبر رو خبر بود که میومد. یادمه به یه توییتی منشن دادم گفتم حاضرم همهٔ زندگیم رو بدم فقط این خبر درست نباشه.دیگه نه ناراحت میشم، نه مضطرب، نه نگران، نه عصبانی، نه بههم میریزم هيچي. دیگه هیچ حسی به هيچي ندارم. به یه جور آرامش قبل و بعد طوفان رسیدم. دیروز وقتی میخواستم
سلام
الان دوست دارم یه جایی باشم که هیچکس به جز خودم نباشه، تنهای تنها.
مثلا یه کلبه وسط یه دشت، جنگل یا کوهستان.
از آدم ها میترسم، خیلی زیاد.
برم یه جایی سکوت باشه و تنهایی.
فقط کتاب بخونم، فکر کنم و بنویسم.
همین
خواسته زیادیه؟
سهم من از دنیا همین باشه کافیه
اینکه هیچ کسی نیست براش حرف بزنم و همه چیز برای خودمه داره خفم میکنه ، دلم میخواد ساعت ها زار بزنم و داد بزنم
هیشکی نمیدونه من چقدر خستم و داغون
هیشکی درکم نمیکنه
انگار میگم و میخندم همچی خوبه ، به نصفّ آدمای اطرافم ازین بیخیال بودنشون حسودیم میشه ، قبلا از مرگ میترسیدم و ازش فرار میکردم
ولی میخوام بگم، تنبیه خدا بدتر از این دنیاست؟
چقدر مگه قراره تو جهنم عذاب بده. ها؟!
من میترسم ازروزایی که در انتظارمه.
کاش بی درد بمیرم. بی درد.
غصه هارو
اینکه هیچ کسی نیست براش حرف بزنم و همه چیز برای خودمه داره خفم میکنه ، دلم میخواد ساعت ها زار بزنم و داد بزنم
هیشکی نمیدونه من چقدر خستم و داغون
هیشکی درکم نمیکنه
انگار میگم و میخندم همچی خوبه ، به نصفّ آدمای اطرافم ازین بیخیال بودنشون حسودیم میشه ، قبلا از مرگ میترسیدم و ازش فرار میکردم
ولی میخوام بگم، تنبیه خدا بدتر از این دنیاست؟
چقدر مگه قراره تو جهنم عذاب بده. ها؟!
من میترسم ازروزایی که در انتظارمه.
کاش بی درد بمیرم. بی درد.
غصه هارو
لبم ۵ تا تبخال ردیفی کنار هم زده
دو روزه تو حالت تزریق ژل لب ، سوزن سوزن میشه ..
یه داستان غمگین تو اینستا خوندم بچهه مرد .اشکم دم مشکمه
از شما چ پنهون تازگی ها به بچه دار شدن در آینده هم فکر می کنم
به این که یه سفید معمولی میشه مث من یا یه بور بلند بالا مث بنی
حتي به اسمش
به اینکه چقدر حرف دارم براش.
دوست دارم دختر باشه از جنس خودم
نمی خوام پزشک مهندس بشه تا دیپلم بخونه دوسش دارم فقط یاد بگیره شاد شاد زندگی کنه.البته میدونم به من و بنی
بله رفقا حقیقتیه
ما دخترا نه مرد لاغر مردنی دوست داریم نه مرد خیلی چاقال.
ما مرد پر و تپلی کپلی مانند میخوایم که حتما شکمش چربی داشته باشه :)
مرد بی شکم مرد زندگی نیست :)
ما توی خوابگاه چه ایران چه خارج همیشه میگفتیم که مرد خوب اونیه که تپلی مانند باشه و شکمش چربی داشته باشه و بزنه بالا و بهش تند تند بگی بده عقب اونو! :))))
یکی از مهم ترین ویژگی های فردی برام اینه که طرف هرچی میخواد باشه ولی صفت قدرشناسی رو داشته باشه.ینی در جواب کارهایی که براشون میکنیم هرچقدر ناچیز تشکر کنه. این خیلی مهمه برام.
یادمه تو اتوبوس چندباری نشسته بودم و خانمهای مسن سوار میشدن من سریع پا میشدم که اونها بشینن هرچند مسیر خودم خیلی طولانی بود و کلی باید روی پا وامیستادم ولی دو الی سه بار خانمها مینشستن نه تنها تشکری نمیکردن بلکه چپ چپم نگام میکردن نمیدونم چرا :/
چند روز پیش یک خانم م
یکی از مهم ترین ویژگی های فردی برام اینه که طرف هرچی میخواد باشه ولی صفت قدرشناسی رو داشته باشه.ینی در جواب کارهایی که براشون میکنیم هرچقدر ناچیز تشکر کنه. این خیلی مهمه برام.
یادمه تو اتوبوس چندباری نشسته بودم و خانمهای مسن سوار میشدن من سریع پا میشدم که اونها بشینن هرچند مسیر خودم خیلی طولانی بود و کلی باید روی پا وامیستادم ولی دو الی سه بار خانمها مینشستن نه تنها تشکری نمیکردن بلکه چپ چپم نگام میکردن نمیدونم چرا :/
چند روز پیش یک خانم م
سلام.
خستهم. ۴-۵ ساعت بیشتر نیست که بیدار شدم ولی خستهم.
چند وقته که دلم میخواد یه چیز قشنگ بنویسم؛ یه چیزی که ارزش خوندن داشته باشه. ولی بلد نیستم. و راستش مطمئن نیستم یه متنی که ارزش خوندن داشته باشه چه ویژگیهایی داره.
یه وبلاگی هست که هر بار چیزی مینویسه احساس میکنم یه عالمه درکش میکنم. حس جالبیه واقعا. آدمها دنبال همدردن؟ دنبال کسی که درکشون کنه؟ نمیدونم. شاید باشن.
گوشیم شارژ نداره و شارژرم خیلی دوره و من واقعا نمیتونم ت
شنبه عصر با چندتا از دوستای دورهی دبیرستانم رفتهبودیم بیرون. یه روزگاری باهاشون سر یه کلاس مینشستم و زنگهای تفریح رو باهاشون میگذروندم و بعضا باهاشون بیرون میرفتم، اما الآن فقط سالی یه بار، تابستون به تابستون میبینمشون. اونم اگه بیان و برم.
حرفهایی که زدند باعث شد یادم بیاد چرا ازشون فاصله گرفتم. توضیحاتی که از پیچوندناشون دادن، مسخرهکردناشون، پشت سر دیگران حرف زدناشون، تیکه و کنایههاشون.
موقع استوری گذاشتن براشون نوش
سلام دوستان خوبم.
اگه یه نفر (مدیونید اگه فکر کنید اون یه نفر خودمم) دو تا پیج داشته باشه که یکی خصوصیه و یکی عمومی و حدود یک سال از ایجادشون گذشته باشه و هر دو رو با یه شماره تلفن و اسم و فامیل واقعیش ایجاد کرده باشه، بعد همین چند روزه یه پیج عمومی دیگه با همون شماره ولی با یه اسم ساختگی زده باشه و جز اون اسم و یه جمله ادبی و یه پروفایل که یه عکس از طبیعته چیزی نذاشته باشه و کسی رو فالو نکنه و به هیچ کس آدرس نده و الان اولین بار باشه که داره از وجو
سلام دوستان خوبم.
اگه یه نفر (مدیونید اگه فکر کنید اون یه نفر خودمم) دو تا پیج داشته باشه که یکی خصوصیه و یکی عمومی و حدود یک سال از ایجادشون گذشته باشه و هر دو رو با یه شماره تلفن و اسم و فامیل واقعیش ایجاد کرده باشه، بعد همین چند روزه یه پیج عمومی دیگه با همون شماره ولی با یه اسم ساختگی زده باشه و جز اون اسم و یه جمله ادبی و یه پروفایل که یه عکس از طبیعته چیزی نذاشته باشه و کسی رو فالو نکنه و به هیچ کس آدرس نده و الان اولین بار باشه که داره از وجود
پنجشنبه 10/5/1395صبح با باباجونت رفتیم بانک صادرات سر کوچه تا برات حساب باز کنیم،اول قرار بود مشترک با حساب من باشه ولی کارمند بانک گفت با باباش باشه بهتره و این شد که شما با حساب بابا و خودت صاحت یک عدد عابر بانک شدی و وقتی اسم و فامیلت رو روی کارت دیدم کلی ذوق کردم ان شاءالله همیشه حسابت پر پول باشه و تنت سلامت دلت خوش.بهترین ها رو برات آرزو میکنم عشق مامان
دوستان ازین تفکرا نداشته باشین که وای چه خوب.
نخیر.
بهترین شریک زندگی، شریک زندگی ای هست که یه آدم بالغ باشه.
نه خیلی پیر درون داشته باشه، نه خیلی کودک درونش فعال باشه. یه balance از هر دو رو داشته باشه.
به شخصه، با یه شریک زندگی بالغ راحت تر زندگی و تا میکنم تا کسی که عین پیرمردا میشینه همه رو امر و نهی میکنه و به این و اون میپره و هی گیر میده خودتو درست کن و اصلاح شو و.
آدم بالغ هست، که زندگی باهاش لذت بخشه. نه کسی که ریسک های کودکانه و گاهی حتي احمق
سلام مجدد خدمت همگی :)
میخوام یک چند روز که نه چند هفته ای کلا به دور از این فضا یعنی فضای مجازی باشم و سرم تو کار خودم باشه و به اهداف ریز و درشتی که ساعتها بهشون فکر کردم و کاغذهایی که مچاله کردم برسم. شاید این زمان که هست برای سکوی پرتابی باشه برای رسیدن به پله های ترقی بیشتر و طویل تر .
پس به امید دیدار و دلهاتون شاد و خرم باشه .
این ایام آخر صفر هم منو در گوشه ای دعاهاتون جای بدین که خیلی ممنونتون میشم :)
یا علی
همیشه بدترین زخم ها و بدترین درد هارو از کسی میخوری که دوسش داری! نقطه ضعفت رو میدونن و گاهی اوقات تو نقش یه دشمن فرو میرن و بهت ضربه میزنن. شاید اگه اون حرف رو از دشمنت میشنیدی برات ذره ای مهم نبود. ولی شنیدن اون حرف از عزیزت، تو رو زمین میزنه! اونم به بدترین صورت.
تو نه میتونی حرفش رو بی جواب بزاری! و نه دلت میاد که جوابش رو بدی! برای همین تو خودت میشکنی. دلت میگیره از زمین و زمان. با خودت بد میشی. دق دلیت رو سر خودت در میاری و از خودت متنفر میشی!
حدسم درست بود، ح با یاسی است و دارند از حضور هم بهره میبرند. خوش بحالشون. به من چه. چقدر از این دنیا بدم میاد. محدودیت. متنفرم. دلم براش تنگه؟ نمیدونم، دلم میخوادش! نمیدونم، ح هم مثل س و م و استاد. با اونا کم زمانی نداشتم. . اما تنها کسی که لمسم کرده بود و دوسم داشت ح بود. نه نه از فکرشم بیا بیرون اون مال من نمیشه، اون یاسی رو دوست داره و با من بودنش لذت لحظهای بود . اصلا ولش کن گور بابای این بغضی که تو گلومه . گور بابای همه چیز . من دار
زندگی ثابت کرد که همیشه نمیتونی رو بقیه حساب کنی و یه وقتایی هست که فقط خودتی و خودت، تنها و بییاور.
یه رفیق میخواستم همیشه گوش باشه و حرفام پیشش مثل یه راز بمونه. درددل کنم و سبک بشم و حالم خوب شه.
یه دوست نادیدهای تو توییتر گفت اونروز که بازگشت به خونه میتونه حس خوبی داشته باشه بعد این همه سال. خونه نیست اما جایی شبیه بهش میتونه باشه.
#خونه
چاپ تراکت فوری | چاپ تراکت سریع و یکروزه
چاپ یکروزه انواع تراکت یکرو گلاسه ، چاپ دورو گلاسه ، چاپ تحریر یکرو و دورو
خیلی وقت ها شده با عدم زمانبندی مناسب یا فوریت های کاری نیاز به بروشور تبلبغاتی یا کارت ویزیت فوری رو داشته باشید که عموما تو هر کاری و انجام اون کار حداقل های رو باید در نظر گرفت که حداقل زمان معمول تو کار های چاپی دو روز و یا بیشتر هستش که این فرایند یک فرایند معمول و رو روال محسوب میشه با همین منظور و صرف برطرف کردن این نگرا
وقتی یکی پا میزاره تو زندگیت
چه دوست باشه
چه دشمن باشه
چه رفیق باشهچه نارفیق باشه
همینکهاومده تو زندگیت
دیگه هيچي مثل قبل نمیشه
همه چیزت میریزه بهم
#دیالوگ
اونایی که فکر میکنن برنده شدن و از راهش برنده نشدن فکر میکنن بازنده نمیفهمه ، حسرت میخوره ، آه میکشه از حسودی ، اما بازنده میفهمه حسرت میخوره به برنده و میگه : تو یه کاری کردی من دلم برای تو بسوزه نه برای خودم ، تو با کلک بدست آوردی ولی من نه. ! تو چیزی که حقت نبودرو با زور گرفتی.!
ب
بعضی مطالب را چندین بار می نویسم و اگر لازم باشه هزاران بار دیگر هم می نویسم. چرا؟ چون آنقدر برام مهم هستند که باید بنویسم.
این چیزهایی که می نویسم شاید خنده دار باشه و برای اون افرادی که اصول مدیریت را نگاشته اند جوکی بیش نباشد ولی به هر حال اینها شاید برای اونها جوک باشه ولی برای ما خاطره است.
ادامه مطلب
هيچي درد اورتر از اون نیست یه نفر که تازه مغازه باز کرده
دستش رو بذاره رو چونه ش یا قدم بزنه و منتظر مشتری باشه
تو این کسادی بازار و اشباع شدن شغل ها
میدونید این یعنی چی برای یه مرد .
+ امروز یه تصویری دیدم که تمام عالم انگار رو سرم خراب شد
دارن چیکار میکنن !
1. امروز با کلی عشق و علاقه و محبت و گوگولانه و مگولانه رو داداشم پتو انداختم (لطف کردم ساعت 6 از رختخواب برخیزیدم). همچین یه دونه با پشت پا زد تمام سک و صورتمونو آورد به این دلیل که "وقتی پتو نمیندازم روم ینی گر پس کسی نباید روم پتو بندازه" منم یه "وخخخخشی" غلیظ نثارش کردم و همچین با پشت پا زدم سک و صورتشو پیاده کردم :))) بله :)))))))))
2. نصف شب شماعی زاده گوش ندهید. چون خوابتان می پرد و بدبخت می شوید و صبح با آلارم که هيچي، با کلنگ هم بر نمی خیزید.
3. فرد
کریس.مھربون.فرشته باشه.چشمانش زیبا باشه.مراقب خوبی باشه
بکى.متشخص.زم.حرکت ظریف.سخت کوش.
شیومین.شخصیتهاش مھمھ .بغلش کنه.
لى.موى بلند.صورت کوچک.بانمک.
دى او.لبخند زیبا.خوش قلب.
کاى.نجیب .باتربیت.پاک.مھربان.خونگرم
چان.پوست سفید.جذاب.قد کوتاه
لوھان.خوشگل.پوست سفید.موبلند.قد160تا168
چن.کوتاه.ریز میزه.جذاب.گیرا
پتو نوزادی شادیلون مدل G02
https://sarmashg.ir/digikala/?p=788
جهت گرفتن تخفیفات بیشتر بر روی لینک کلید کنید
--------------------
#اسباب_بازی_و_کودک
-
---------------------------------------
اکتبر 14, 2019 - t.me/s/sarmashg_channel
---------------------------------------
پتو نوزادی شادیلون مدل G02
پتو نوزادی شادیلون مدل G02خرید با تخفیفقابل استفاده از دورو جنس پنبه ابعاد 116*33*3 سانتیمتر وزن 700 گرم نحوه شستشو توسط دست , توسط ماشین لباس شویی
اسباب بازی و کودک
پتو نوزادی شادیلون مدل G02
1514114
دیدن جزئیات بیشتر و گرفتن
اونجاییکه فکر نمیکنی کسی به یادت باشه و ناگهان چند نفر همزمان یادت میکنند :)
فقط میتونم بگم خدا رو شکر و هر چقدر بگم کمه ، چونکه " نتوان شکر تو گفتن"
قبل ها بر این عقیده بودم که اگر حالی از دوستان و آشنایان بپرسم مزاحمشون شدم !
اما الان ؟! بنظرم شاید شخصی که فکر میکنم ممکنه الان خیلی سرش شلوغ باشه و پیام من فقط وقتش رو میگیره ، ممکنه دل مشغولیش این باشه که کسی حالی ازش بپرسه . حتي اگر کلی کار هم داشته باشه ، یک احوالپرسی کوتاه ،میتونه قندی
خدمتتون عارضم ک ی سه روز رفتم دریا ن ک مسافرت خ خوبی بوده باشه ها همسفرم همچین خوب نبود اندوخته های مالیم الکی الکی خ جاها تموم شد ولی همین دور بودنه دیدنه دریا رها بودنه خیلی چسبید
میتونس بهتر باشه خیلی ام بهتر باشه ولی خوب من ب همینم راضی ام
هوا عالی دریا تنهایی بی دغدغه
+ آقا از خوبیآی تو ی رابطه نبودن همین بس ک الان اون دو سه نفر در مورد دوست پسرای فعلی و قبلی و خیانتاشون میگن منم نشستم سریال The witcher و میبینم.
ولی بخدا ک س
خب چون از صفحههای کوچیک خوشمون نمیومد. من یکی مث اون دختره میخوام تو مدرسه که یه روز یهو اومد همه کتابای مصطفی مستورو بم داد گف اینارو اوردم تو بخونی. شما میفهمید ما چمونه؟ مام نمیفهمیم. بارونم که زد. هنوزم داره میگه باید همه چی خوب باشه. خب باشه.
سلام بچها.
براتون یه فیک آوردم که خودم خوندم و شدیداااااا خوشم میاد ازش.
خیلی عاااالی بود اصلا با قلب و روح آدم بازی میکنه.
.
.
.
توضیح:
تو دل تاریکی بودن خیلی سختهاینکه هرروز صبح پاشی و دنیات
رو نشناسیاینکه بیدار شی و همه جا سیاه مطلق باشه.
ولی اگه یکی پیدا بشه که بتونه زندگی اتو تغییر بدهعاشقت باشه.فقط برای تو باشهحاضری بذاری چشمات بشه؟!
.
.
.
فیک let me be your eyes
couple: Vkook
+18
romance
lovely
download
من همیشه به همه میگم میگذره تموم میشه
همون آدما هم به من میگن میگذره تموم میشه
در حالی که نمیدونیم تموم میشه
چند روز پیش که میثم سر جریانات اخیر گفت اعصابم خورده
و بهش گفتم نباشه چون کاری از دستت بر نمیاد و
تموم میشه میدونستم تموم میشه؟؟نه
در واقع فکر میکنم هیچ وقت هيچي تموم نمیشه
امشب خودمو رو تختم پشت این پرده حبس کردم
و حوصله بچه ها اتاق رو نداشتم با اینکه میگفتند میخندیدن
و موقعیت دیگه باشه من کلا وسطشونم
هيچي هم نمیتونه ارومم کنه
ا
یکی از پسرامون نوشته من حاضرم چهل کیلومتر برم ولی ظرف نشورم!
سوالی که پیش میاد اینه!
هر روز پنج صبح بیدار شدن یا ظرف شستن؟!
اصن مگه غذا درست نکنی و اینا ظرف داره؟ من نمیفهمم! وات؟
سیگار من کو؟ اصن خوش میاد یونی اینقد به صفه نزدیک باشه و نکشی؟ تازه پیکی بلایندرزم دیده باشی!
برم از مغز فنی جدید بلولم بیام پائین -.- چرا دانشگاه تو کوهه؟
دوتاشلوار خریدم!
هيچي مناسب من پیدا نمیشه! نه مانتو نه شلوار! یا کوتاهه، یا تنگه، اصن یارو گفت همین دوتا دوخت هس
+ خلاقیتمو ول کرده بودم و براش داستان میبافتم
_درد در من باعث میشه فلاش بک بزنم : ) _
تک تک مزخرفاتمو باور میکرد
من سالها جز راست نگفته بودم و گوش او عادت به شک کردن نداشت
آخرش.آخرش گفت باور نمیکنم تو به کسی گفته باشی تو چه حالی هستی
گفت تو میمیری ولی صورتتو کنترل میکنی
.
عادتم شده
مردم اما لبخند مسخره م سر جاش موند : )
+ به خودم گفتم نکنه مرده باشه!؟ باید چک کنم!
و خوابیدم
چی مهمه!؟ لیترالی هيچي
فرشید میگه نگرانتم ک هيچي به هیچ جات نیس
وقتی او
یه روزایی هست که به شدت دلت میخواد یکی باشه تا براش حرف بزنی و اونم برات حرف بزنه اصلا یه روزایی ادم حس میکنه به یکی نیاز داره که باشه گرچه این همه ادم دورمو گرفته اما به وقتش خیلی تنها میشم انقد دورم خالی میشه که ترس ورم میداره!
چه به درد میخوره این همه شلوغی وقتی هیچکی نیست به حرفات گوش کنه ؟!
امشب ازون شباست که کلی حرف دارم و هیچکی نیست یعنی هستن، ولی نیستن برای من نیستن!
امیدوارم زندگیمون خالی باشه ازین نبودنااااا
بعد مدرسه بهش گفتم میخام برم بیرون یک مشت حرف تکراری این مسخره بازیا چیه کار نداری؟ به جا اینکارا کمکم کنن!!!!!!! اخرم شرط گذاشت قبل پنج خونه باش:/ نرفته زنگ زد برگشتم:/ نه که نرفتم ولی تا رفتم برگشتم
برگشتمم سامی بود اینقدر پاپیچم شد حرصی شده بمدم مامان هم سر من داد میزد یک بار دیگه بزنیش میام جوری میزنمت که. :))) هه :)) اون اذیتم میکنه به من میگه بزنیش.:/// به من چشم غره میره
اخرم دیدم بارون میاد گفتم میخام برم پایین زیر بارون:/ گفت نمیشه:/ گفتم ولی
ساعت نزدیک دو ظهر روز یکشنبه آخر شهویور
حیف .نیمه اول سال خیلی زود رفت
کاش هنوز تموم نشده بود هر چند من امسال کلی شوق و ذوق نیمه دوم سال رو دارم
امسال ی حس خوبی نسبت به مهر ماه دارم
امیدوارم که حسابی روزهای خوب و شادی در انتظار همه ما باشه
نیمه دوم دلامون گرم باشه و از همه مهمتر روزگار برامون طوری پیش بره که دل همه ما خوش باشه
ادامه مطلب
سلامطاعات و عباداتتون قبول باشهراستش سوالی ذهن منو درگیر کرده که هر چی فکر میکنم به جوابی نمیرسم. گفتم اینجا مطرح کنم شاید جوابمو گرفتم.سوالم اینه که واقعا مردای قدیمی بر چه اساسی با زن چاق ازدواج میکردن ؟ یا اصلا بر چه اساسی زن چاق دوست داشتن ؟چون اگه به زندگی اطرافیان مون نگاه کنیم ، مثل پدر بزرگ ، پدر خودمون و یا حتي قدیمی تر ها میبینیم با خانم های چاق ازدواج میکردن. اصلا زن لاغر رو آدم حساب نمیکردن. الان هم به جوون های امروزی توصیه میکنن ،
بالاخره افتادم رو دور پادکست انگلیسی گوش دادن (در واقع دیدن. چون از طریق یوتیوبه - البته اگه کسی اونجا بدونه یوتیوب چیه به جز اینکه فقط اسمشو شنیده باشه و فقط چارتا موزیک ویدئو سلنا ازش دیده باشه )
و دارم حس میکنم زندگی واقعی جای دیگه ای بوده و من خبر نداشتم . زندگی نرمال و منطقی. منظورم نگاه غربیه.
دلم میخواد یه سیفون بکشم به همه زندگی چرتی که تو زبان فارسی داشتم اون همه وقت هایی که هدر رفت پای چرت و پرتای معلمایی که فکر میکردن سایت های پو*ن ب
بسم الله الرحمن الرحیم
از آحرین باری که کسی رو دوست داشتم،چیززیادی یادم نیست.از آخرین باری که کسی دوست داشتنش دلخواه من باشه هم همینطور.!
خب مهمه یکی که بلدباشه آدمو.
دوست داشتنش به دلت بشینه،حرف زدنش،نگاهاش،عطرش.
خلاصه یادم نیست دیگه
حس میکنم یه آدم هزار ساله ام که اوایل جوونیش یکیو دوست داشته بعدم هيچي به هيچي.فکرکرده حالا اگرم نشد،نشد.
فکرکرده حالا یکی میاد به جاش.
ولی نیومد.
همین شد که دیگه حالمون خوب نشد.
دیگه تنهای تنهای تنها
دچار نگرانی قبل از شروع کار شدم.بعد از کلی بالا پایین خیلی یهوویی جور شد که من همینجا تو شهر خودم برم طرحدرصورتی که تا دیروز قرار بود برم یکی از شهرستانای اطراف.اما الان با اینکه بهتر شده شرایط ولی نگرانمکه نکنه شرایط کاریم تو همون شهرستان اطراف اینجا بهتر باشه.نکنه شیفتاش فلان باشه.نکنه حقوق و مزایاش بسان باشه.نمیدونم چرا انقد ذهنم جنبه های منفی رو میبینه شاید بخاطر اینه که از شرایط پیش روم آگاهی ندارم.
در دنیای موازی در مدرسه ای در روستایی دور افتاده معلم مدرسه هستم. فردا روز اول مدرسه س و الان در مدرسه ای که هم معلمشم هم مدیرش هم بابای مدرسه، دارم تنها کلاس درس رو آب و جارو میکنم، گلدون شمعدونی رو میذارم لب پنجره و روی تخته می نویسم: الّذی علّم بالقلم
عصر که برگردم خونه باید مانتوی رضوانُ اتو بزنم، شب باید زودتر بخوابونمش، صبح یادم باشه موهاشو ببافم، یادم باشه بهش یادآوری کنم سر کلاس به من نگه مامان، یادم باشه.
فکر کن فردا اول مهر باشه وتو به اندازه کافی از شروع کارت و ازصبح بیداریا شاکی باشی و به اندازه بچه های مدرسه هم خوشحال باشی و هم دلگیر و روز قبلش تیم محبوبت تو دربی باخته باشه و تو گروه همکارا با این پیام روبه رو شی؛فکر کن غروب باشهفردا مدرسه داشته باشیاستقلالی باشی تیمت دربیو باخته باشه و ته جدول باشه. این حجم از بدبختی قابل تحمل نیست
قابل توجه استقلالیای گروه
و بعد تو در کمال پر رویی جواب بدی؛
سلام به همهخوشحالم که خوشحالیدبه هرحال برد است
درک نمیکنم چرا از فایل صوتی گوش کردن بدم میاد ،خیلی بدم میاد! و یک استرسی هم بهم وارد میشه خصوصا اگه از طرف اون هایی باشه که چندان راحت نیستم باهاشون. ترجیح میدم متن باشه تا فوری چشم بگردونم و ببینم چی گفته ولی وقتی ویس باشه انگار که از مواجه شدن میترسم.
شاید چون اعتماد به نفس ندارم و یا از تحقیر شدن گریزانم و تو ویس حس و بیان حرفهای طرف مقابل عمیق تر منتقل میشه، نمیدونم بهرحال که خیلی لفت میدم گوش کردن به ویس هایی که برام رسیده رو.
میخام چیزی بگــم روم نمیشه هـــا
واسه همین ترجیح میدم چشم بسته بگم
:)
اگه وحید مرد باشه ،وحیده زنه
اگه حمیـد مرد باشه ، حمیده زنه
اگه سعیـد مرد باشه ،سعیده زنه
اگه عـارف مرد باشه، عارفه زنه
پس حتما ضعـیف مرد بوده کــ.
ضعــیفه شده زن :)
وقتی تمام حرفای آدم تو ی ایموجی جمع بشه.جا داره بگم لعنت به منی که گند این ایموجی رو در آوردم♀️
+برای هيچي به اندازه وقتی که با کسی میحرفم و این ایموجی رو میفرستم فحش نخوردمبیایید باور کنید این لبخند برعکس پراز حرفه اگه گوش شنواشو داشته باشه.
منتظرم عیال! مرخصی بگیره دوتایی بریم محمودآباد.
انقدر خوش سفر هست و چنان قوی و عمیق قوت قلب میده که کنارش هيچي کم نیست.
دوست هست اما دوستی از جنس خانواده.
* فقط وقتی گرمش بشه و گرسنه باشه اژدهای درونش میزنه بیرون. ولی همین آدم بخاطر من مرداد اومد قشم :))
وقتی آدما به هیچ صراطی مستقیم نیستنتو هم یه جوری باشکه نه محبت زیادیت بزنه زیر دلشوننه نامهربونیت بشینه تو ذهنشونیه جوری باش، اونجوری که دلت می خوادعاشق شواما عاشق چیزای قشنگدلتو یه جا اسیر نکنعشق، که فقط عشق زن و مرد نیستدور و برتو خوب نگاه کنیمی بینی خیلی چیزا هست واسه دوست داشتنفقط یادت باشههمیشه مغزتو با دلت تنظیم کنخودتو با خودت نه با هیچ کسکه اگه غیر از این باشه بازم یه جای کار می لنگه
خوشبختیو هیچ کس به هیچ کس نمی ده جز خودتاگه حواست
بازی سایه ها
انچه تحقیقات درباره بازی سایه ها می گوید:
نرون های بینایی از حدود دو ماهگی شروع به شکل گیری می کنند. بازی سایه ها به تحریک کردن دید نوزاد در ایجاد اتصالات بینایی کمک خواهد کرد.
اطفال چند بار در طول شب بیدار می شوند، از این رو خوب است چیزهایی دورو برشان باشد تا آنها را دوباره بخواباند.برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک زیر کلیک نمایید
بازی سایه ها
درباره این سایت