دانلود آهنگ جدید ابراهیم هاشمی بنام وصلم بهت
آهنگ زیبا و بسیار شنیدنی ابراهیم هاشمی بنام وصلم بهت همراه با متن و کیفیت اصلی
Song Exclusive Ebrahim Hashemi Vaslam Behet” With Text And Direct Links In Media-Music
پخش آنلاین + لینک پرسرعت آهنگ وصلم بهت
ادامه مطلب
متن آهنگ نگاه احمد سعیدی
من به تو وصلم به دوتا چشات وصلم
به کسی جز تو اگه نگاه کنم پستم
تو فقط بخند دستتو بگیر جلو لبات
بخند تا من ذوق کنم برات
همش نیم ساعته نیستی زد به سرم هوات
بخند دستتو بگیر جلو لبات
بخند تا من ذوق کنم برات
ادامه مطلب
ای شمس من ، برهان من، فرمانده و خاقان منای جان من جانان من ، ای برتر و سلطان منروح مسیحی دم تویی ، درمانگر این خسته تنچون بر تو وصلم میشوم ، شاهد به جنات عدنگوید چه این پروانه در ، وصف دو چشمت ماهروآیا که پیدا می شود ، روی تو در این انجمندر حال عشاق آمده ، مجنونی و سرگشتگیپیر و مرادم پا بنه ، در بزم و شوری درفکن
امروز تمام امیدم از خوندن اینه که آخرشب برسه،دوشی بگیرم،مسواک بزنم،آهنگ دهه شصتی پلی کنم،برقصم و صورتم رو بند بندازم و هیچ ایده ای ندارم که چطور میتونم همه ی این کارها رو طی چهل و پنج دقیقه ای که وقت دارم انجام بدم.
*من از آدمی که هستم تعجب میکنم.امروز به مادرم گفتم نمیدونم به چه منبع انرژی وصلم که تمام نمیشه.امیدوارم که تمام نشه البته!
چه اندوهبار است ای خدایان، جهان به شب هنگامان، و چه رازگونه است مهی که مردابها را میپوشاند. اگر پیش از مرگ رنجی فراوان برده باشی و اگر در این وادی مهگرفته به درماندگی پرسهای زده باشی و اگر بار گران جانکاهی بر دوش، گرد جهان میگشتی، میفهميدي. و اگر خسته باشی و بیهیچ بیم و دریغی به ترک جهان و ترک مه و مرداب و رودخانههایش رضا داده باشی، میفهميدي. اگر حاضر بودی با قلبی سبک به کام مرگ فرو روی و میدانستی که تنها مرگ مرهم زخم تو است،
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد
جای آن است که در عقد وصالش گیرید
دختری مست چنین کاین همه مستوری کرد
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره مخموری کرد
نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
آن چه با خرقه زاهد می انگوری کرد
غنچه گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عرض و
بعد چند دقیقه دیدم که کامران فریاد ن همونطور که اسمم و صدا میزم دویید از خونه بیروناروم از پشت درختا اومدم بیرون و رفتم سمت دربا دیدن من اومد جلو ومحکم خوابوند تو گوشمبا چشایی که خالی از هراحساس و سرد سرد بود زل زدم تو چشاش و هیچی نگفتمیه قطره اشکم نریختم خیلی وقت بود تبدیل شده بودم به یک سنگ-کدوم گوری بودی؟-رامو کشیدم و از کنارش رد شدم که دستمو گرفت وبا حرص گفت-گفتم کدوم گوری بودی؟-کور که نبودی ببینی از کدوم گوری دارم میام-دفعه اخرت باشه م
دوست دارم تنها باشم و نباشم. دوست دارم دوستانی داشته باشم و دوست ندارم. دوست ندارم تنها باشم یا در واقع ازش میترسم اما دوستش هم دارم، ازش لذت هم میبرم. آدم های جدید رو دوست دارم، ازشون بدم هم میاد و گارد میگیرم. عاشقی رو دوست دارم و دوست هم ندارم. با نقص هام کنار میام و نمیام. دلم میسوزه برا آدم ها و نمیسوزه، حقشونه. دلم میگیره از غروب و تاریکی و صدای باد و نبودن یار و ضعف ها و اتوبوس های زشت و شلوغ و بوهای بد تو مترو و پیری و گذر عمر و غم و عدمِ شاد
گاهی، همچون این روزها، با خودم میگویم که ایکاش دعا واقعی بود. نفرین واقعی بود. کارما واقعی بود. خدا واقعی بود. ایکاش شرایط ما برای کسی اهمیت داشت. ایکاش میشد نذر کرد تا معجزه رخ بدهد. ایکاش میشد بیدار شوم و ببینم که همهی این بدبختیها فقط توی خواب بوده! ایکاش ایران یک کشور خاور میانهای نبود. پیشفروش بلیط تور جدید هری استای آغاز شده. ایکاش یک زن اروپایی بودم که امروز با ذوق از بلیطم اسکرینشات میگرفتم و همراه هشتگ HarryStylesLoveOnTour# آن ر
اقا امروز روز دوم امتحانام بود
کدوم احمقی گفت ترم تابستون بردار مژگان؟
ولی امتحانا تا الان که خیلی خوب بوده
مث دبیرستانیا ۲۰ شدم
خدا بقیشو بخیییرررر کنه
.
در مورد اون موضوع هم
اهم اهم
خودت خواستی
وقتی اونجا برگشتی نگاه کردی فهميدي ک چی گفتی
و فهمیدم ک چقد ارزش داشته برات همه چی
منظور اینکه خودت میدونی چرا
سلام
من پسر مغروری هستم. خیلی برام سنگینه جواب "نه" شنیدن. برای همین خیلی تلاش میکنم که اگر به دختری علاقه داشتم هرگز "لو" ندم. و اصلا متوجه نشه. بعد که یک مدت بهش نزدیک شدم و حسابی شناختمش و به یک درصد بالای از اطمینان رسیدم اصل مطلب رو بگم. ولی هیچ وقت تا حالا از طرف مقابل نپرسیدم که از اول فهميدي قصد من چیه یا وقتی گفتم فهميدي؟
برام سوال شده که دخترها درباره ی پسرهایی که بهشون نزدیک میشن چطور فکر میکنن؟، چون من فکر کنم پسر چه با قصد دوستی یا ازد
دقیقا دیروز که نت وصل شد من نتونستم بیام ،چون بعد از ظهر عمه طی یک حرکت غافلگیرانه اومد دنبالم بریم بگردیم ، شاید سالی یه بار مثلا از این حرکتای جذاب بزنه، ولی اینبار از همه جذابتر بود،خییییلی جذاب چون رفتیم سر قرار با.بله ،جناب دکتر ناشناسِ ملاقات کننده ؛)
وقتی داشت معرفیش میکرد گفتم: بله آشنا شدیم قبلاً.اون روز تو زحمت افتادید.
آدم خوب و باحالی به نظر میاد.تنها ایرادش اینه که دکتره، که خب این ایرادو عمه ام داره.از این لحاظ به هم میان
خسته ام مثل درختی که همین نزدیکیتبری بی احساسپای پرواز دلش را به خدا قطع نکردخواست فریاد کند هستم منچشم وحشی تبردار چرا درک نکرد؟خسته ام مثل همان مادر پیرکه همان عاشق دلداده رهایش کرده!کنج نسیانکده ی شهر که امیدی نیست.خسته ام خسته تر از دولت تکرار دروغ!خسته تر از نفس کوه دماوندم منخسته کردی تو مرا بی احساسهیچ میفهمی تو؟هیچ میخوانی تو؟دل من ملعبه ی اوج غرور تو نبود.عشق را معنی کنو همان فاصله اش با نفرتکاش میفهميدي.کاش میفهميدي.
فکر میکنم انعطاف پذیریام در حد قابل قبولی داره بهتر میشه، این رو از شناور بودن برنامهریزی دید و بازدید دوست و آشنا و فامیل در سفر به تهران میشه دید، برنامههای دیداری که دو هفته قبل ست کردم هیچ کدام شبیه برنامه اولیه پیش نمیره ولی من شاد، راضی و خوشحالم و از این تغییرات لذت میبرم :) تو mbti میگن وقتی یک J هستی با آپشن P. مثل روزی که فهميدي حسن ریوندی در تست mbti درونگرا است و با چشمان گرد شده گفتی مگه میشه؟ :)
سلام. امیدوارم که خوب باشین :)
من معمولا هر وقت از این اتفاقای اجتماعی - ی میفته، از بحثایی که دربارهش پیش میاد فراریام. حتی تو اتفاقای با مقیاس کوچیکتر هم حوصلهی توییت / پست / استوری گذاشتن یا کامنت دادن و بحث کردن دربارهش رو ندارم. معنیش فراری بودنم از اصل موضوع نیست، قبول دارم که باید صحبت و فکر و تحلیل بشه و منم نظرای خودمو دارم. ولی این که این روزا تا هر جا میشینیم یه سری حرفای تکراری زده میشه که بیشترش غرغرهای ناشی از خوندن
نوشتن سخت بود. حرف زیاد بود و حسها فوران میکرد اما جاری نمیشدند در کلمات.
روزهایی بود که سرخورده بودم و غمگین، روزهایی هم بود که میدانستم که خیلی چیزها خوب است و من باید تمرکزم را روی ارزشمندترینهای زندگیام بگذارم. روزهایی که چیزی در ذهن وزوز میکرد که حالم را بد کند اما من میدانستم که خیلی چیزها روبهراه است. روزهایی مثل امروز که پس از مدتها پشت میز تحریر نشستهام، خانه مرتب است و صدای مامان از آشپزخانه میآید. همه چیز آرام ا
دیشب دو ساعت با پینت روی یه عکس کار کردم و صب پا شدم با چه پیغامی؟
که خانوم فلانی کیفیت عکسه پایینه. با پینت خوب نمیشه.
اول اینکه تو از کجا فهميدي با پینت درستش کردم برام جای سواله.
دوم هم اینکه باز نشستم با نرم افزار درست کردم ببینم این دفعه چی میفرماین.
فعلا که ول کن استاد ما به Fig 5 اتصالی کرده و هیچ جوره درست نمیشه
باخت به الهلال و حذف از لیگ قهرمانان آسیا، کسب 4 امتیاز از سه بازی لیگ و نهایتا اخراج تو هفته سوم. بله! قطعا این بهترین خبری بود که تو این هفته شنیدم. آدم فروشی هیچ وقت نتیجه نداشته آقای برانکو. این رو باید از سرنوشت بعضی از بازیکنات میفهميدي که نفهميدي یا نخواستی بفهمی. شماها که بالاخره تاوان پس میدین، مهم اینه، سَر خُم می سلامت.
دو روزه بعد نماز مغرب و عشاء سوره ی واقعه رو میخونم
چند وقته حال خوشیم ندارم
امشببه آخرای سوره واقعه رسیدم
حس کردم خود خدا داره باهام حرف میزنه
انگار که گله انگار
مگه ندیدی ما اینکارو کردیم؟
مطفه بودی ما بزرگت نکردیم؟
حتی اگه یه بذر کاشتی ما بزرگش کردیم یا تو؟
پس چته؟؟
چرا نمیبینی
چرا یادت رفته
از من کی بهتر که بخوای؟
از من کی بیشتر مگه میتونه
از من کی بیشتر میفهمتت تو که خودتم فهميدي تو این دنیا بی من بی کسی.
تو که میدونی
منم مید
زبانم باز شد ازمن تو رنجیدی،نفهمیدمواشک از دیده باریدی ولرزیدی،نفهمیدمبه اشک و آه آزردم تمام بند بندت راتو ازاین حال وکردارم چه ترسیدی،نفهمیدمرخ همچون مهت ازمن گرفتی، چشمهایت گفتکمی از عشق من در شک وتردیدی ،نفهمیدمتو رفتی و سکوتت داشت صد فریاد درد آلودکه یعنی تو خودت هم عین تهدیدی ،نفهمیدمبه کوه سینه دردی مانده از جهلی که کردم منزمن کینه گرفتی ومرا ،یعنی نبخشیدی،نفهمیدمبه آنی از سر مهر وبه دلسوزی جفا کردمز رفتارم خطا دیدی و فهميدي
نمیدانم چرا این عنوان را برای این متن انتخاب کردم. چون الان در خانه هستم و شب هم هست اما تاریک نیست. زیر لوستر ۶ چراغ پشت میهارخوری نشستهام و به جای خواندن مقالههایی که فردا عملاً از آنها امتحان دارم، دارم این را مینویسم.
امیدهایی که به پوچی رفتهاند. منتظرم که محمد به خواب برود تا بروم و فیلمهایم را تماشا کنم. نمیدانم کی میخواهم آدم شوم.
درست فهميدي. این متن راجع به تو نیست. همه چیز راجع به تو نیست. آره، خیلی این حرفم شاع
Amir Tataloo
Beo Key
#AmirTataloo
بگو کِی
بگو کی
بگو کو
کجاست
بگو تو دهنت بگو
تقصیر من نی تقصیر توئه
کاری کردی بهت بد پیله کنه
انقده میکنی تبلیغ خودتو
یهو پر سگ میشه دورت هی
دلم پر سنگ ریزه شده حیف
پاهام انگار زنجیر شله ولی کیف
میکنم بالم سبکه نیستی
انگار کسی نیست سنگینش کنه
بگو کی حالمو بد نکردی کی
راهمو سد نکردی بگو کی
آ لعنتی بگو کِی
روزمو شب نکردی
کی تو جمع منو معذب نکردی
بگو کی ها
لعنتی بگو بگو کی
مخو سوراخ میکنه حفاری
مغزمو ایید و رفت خوا
وااییی کوچولووووییی مننن تولدت مباارک عسیسسممم
لبوی نازم امیدوارم شاد زندگی کنی همیشههه
کسایی ک دوستشون داری همیشه پیشت بااشن
یادم نمیره وقتی فهميدي همشهری ایم چقدر ذوق کردی
منم البته تو شوک رفتمم
یاد اونروزا بخیر
ایشالا قشنگترم میشه چون روزای زیبایی در انتظارته
دوستت دارم مبینای من فحشاتو خنده هاتو حضورت وقتایی ک حالم خوب نیس. همه چیزتو دوست دارم ❤️❤️ مرسی از خدا ک دوستای خوبی بهم داده
یک عالمه قلب با یه عالمه بوووس
کادتو وقتی ا
وااییی کوچولووووییی مننن تولدت مباارک عسیسسممم
لبوی نازم امیدوارم شاد زندگی کنی همیشههه
کسایی ک دوستشون داری همیشه پیشت بااشن
یادم نمیره وقتی فهميدي همشهری ایم چقدر ذوق کردی
منم البته تو شوک رفتمم
یاد اونروزا بخیر
ایشالا قشنگترم میشه چون روزای زیبایی در انتظارته
دوستت دارم مبینای من فحشاتو خنده هاتو حضورت وقتایی ک حالم خوب نیس. همه چیزتو دوست دارم ❤️❤️ مرسی از خدا ک دوستای خوبی بهم داده
یک عالمه قلب با یه عالمه بوووس
کادتو وقتی ا
با این اوضاع فعلی هر روز یه خبری بهت میرسه. خوب یا بد. درست یا غلط. این پدیده نسبتاً نوظهوریه و شاید، شاید که نه، حتماً در سال های آینده، درباره این عصر و اطلاعاتش و تغییراتی که بر سر مغز آدم های این عصر آورد خواهند نوشت.
امّا اگر تو بخوای فراتر از عصرت زندگی کنی باید فکر کنی و راهتو خودت انتخاب کنی و نه سوار بر موج ها بشی.
بنظر من باید راه رو معلوم و جدا کنی. از چی؟ از حواشی. از چیزهایی که بهت تلقین میشه که باید باهاشون درگیر باشی ولی در وا
به نام خدانامه ای به محمدِ اولِ دیماهِ سالِ نود و دوسلاممحمد، این نامه از سمتِ خودت در 17 مهر ماه 98 نوشته میشودیعنی 5سال و 9 ماه و 16 روز بعدت. پنج سالی عجیب و پر از حوادث تلخ و شیرین. همین ابتدا نشانی به تو میگویم تا حرف هایم را باور کنی و بدانی که خودت هستم. حرفی که غیر از خودت کسِ دیگری خبر ندارد.همین چند روز پیش که در خانه دلبرت بودی ، وقتی همه مبهوت تماشای سریال آوایِ باران بودند، از فرصت استفاده کردی و محو تماشای یار گشتی؛ و چنان مبهوت او شدی ک
مشکل تو همینه که درد رو، دِین خودت میدونی به دنیا. میگی چرا خدا میفرستدمون رو زمین، درد رو میده بهمون و بعد بغلمون نمیکنه. ولی ببین، دنیا خیلی بزرگتر از اونه که به دین من و تو احتیاجی داشته باشه. هیچکدوم از آدمای این زمین هم که نباشن، دنیا به جبر خودش ادامه میده. درد، دِین توئه به خودت، به لحظههایی که حس میکنی خوشبختی؛ تلنگریه که میخواد یادت بیاره چی داری، و تو حواست نیست. به آدمات حواست نیست. به دنیات حواست نیست.
درد، پارها
با این اوضاع فعلی هر روز یه خبری بهت میرسه. خوب یا بد. درست یا غلط. این پدیده نسبتاً نوظهوریه و شاید، شاید که نه، حتماً در سال های آینده، درباره این عصر و اطلاعاتش و تغییراتی که بر سر مغز آدم های این عصر آورد خواهند نوشت.
امّا اگر تو بخوای فراتر از عصرت زندگی کنی باید فکر کنی و راهتو خودت انتخاب کنی و نه سوار بر موج ها بشی.
بنظر من باید راه رو معلوم و جدا کنی. از چی؟ از حواشی. از چیزهایی که بهت تلقین میشه که باید باهاشون درگیر باشی ولی در وا
امروز برایم یک ویدیو فرستاد. به خانومش میگه یک راز برایت بگویم؟ من برعلاوهی اینکه خودت ره زیاد دوست دارم، یک دختر دیگه هم هست که بسیار دوستش دارم. میخواستم صادقانه بگویم.»
خانومش میگه تو دوستش داری؟»
با صدایی که ردههایی از افتخار داره میگه دوستش دارم! از دل و جان.»
خانومش میگه میتانم حدس بزنم کی است!»
میگه کی است؟»
خانومش میگه الهه»
میخنده و میگه بهش تبریک بگو!»
خانومش میگه چی ره؟»
میگه تولدش است امروز! خبر نبودی؟ پس چطور فهمی
رفتم نون بخرم دیدم وایساده جلو آینه قدّی و داره با یقه کت کِرِمِش وَرمیره.اومد پیشم و گفت بابت اون روز ببخشین!- کدوم روز؟- همون روز که توو سالن مطالعه بهت گفتم با رفیقم میخوام صحبت کنم، لطفا برو سالن مطالعه بالا و تو گفتی سالن مطالعه جای درس خوندنه نه صحبت کردن! بعد من با صدای بلند گفتم کولِت میکنم میبرم بالا و تو گفتی چه طرز صحبت کردنه آقای محترم؟!- شما ببخشین که شرایطتت رو درک نکردم.- نه دیگه! اگه درک نمیکردی نمیرفتی کتابخونه خوابگاه
یه جور ت گفتاری داریم که هرکسی نمیتونه از عهده ش بر بیاد. مثلا میخواد یه حرف غیر واقعی بزنه، اولش برای اینکه شنونده رو متقاعد کنه که همه ی حرفاش عین حقیقته، یه سری چیزهایی واقعی رو میگه و بعد که تقریبا مطمئن شد شنونده رو خام کرده، حرف های دروغشو به خورد طرف میده، مثلا میاد میگه اسم تو زهراس، میگم اره دیگه راس میگه، فلان سال بدنیا اومدی، شاخ درمیارم که ایول اینم میدونه، اسم داداشتم میلاده. اووووف اینم فهمیده! قراره در آینده دکتر بشی. و
ریشه ی واژه ی بیعت»، بیع به معنای معامله و خرید و فروش است. در قرآن تعابیر مختلفی در این مورد وجود دارد؛ از جمله، تعبیری در مورد انسان که در یک نوع معامله قرار دارد: وَالْعَصْرِ؛ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ»
وقتی دنیا مزرعه باشد، انسان دائم در حال معامله و سود و زیان است. اگر انسان در معامله و سود و زیان است، دین، به معاملات او جهت میدهد و جهت دهی آن، بیعت با امام است. در واقع کار دین، جهتدهی به معاملات انسان است؛ جهتدهی به اینکه در
روزی روزگاری شیطان به فکر سفر افتاد. با خود عهد کرد تازمانی که انسانی نیابد که بتواند او را به حیرت وا دارد، از این سفر بر نگردد. نیم دوجین روح را در خورجین ریخت. نان جویی بر داشت و به راه افتاد. رفت و رفت و رفت. هزاران فرسنگ راه رفت تا اینکه تردید در دلش جوانه بست که شاید تصمیم غلطی گرفته باشد. در هیچ کدام از جاده های دنیا به هیچ بنده ای که توجه او را جلب کند و یا حتی کنجکاوی او را بر انگیزد، بر نخورد. دیگر داشت خسته می شد. تصمیم گرفت به مکان مقدسی
دانلود همه ی آهنگ های دنیادانلود آهنگ های دنیا دادرسان – دانلود فول آلبوم دنیا
دانلود فول آلبوم دنیا دادرسان
کاملترین مجموعه تمام آهنگهای خواننده ی خوش صدا دنیا به صورت یکجا و تکی با متن آهنگ ها و بهترین کیفیت ۳۲۰
Download Full Album By Donya Dadrasan With Text And 320
320
128
متن آهنگ دردسرفهميدي دیوونتم پشتش در رفتی لعنتی منو بد بهم زدیتو بهم قول دادی که یه وقت برام دردسر نشی منو بد بهم زدیفاصلمون نشد عادت برا من نپرس حالمو جواب سادس خرابمشکسته بدی خوردم ب
گفتم خوب دور و بر خونه رو نگاه کن ببین وسیله ای مونده که بخوای ببری؟
دور خودش چرخید و یکهو نگاهش روی چفیه ی گوشه ی سجاده قفل شد.
تو دلم خالی شد.
همیشه چفیه رو که اون گوشه میدیدم انگار دوباره همین جا توی خونه بود.
گفت آخ! چفیه رو هربار یادم میره ببرم.
آروم و زیر لبی گفتم ایول! خوب شد این دفعه یادت افتادها.
چفیه رو برداشت. چشمام یه لحظه پر از اشک شد. رفت سمت کیفش که چفیه رو بذاره. خیره شدم به کیف. یه لحظه فکر کرد، نگام کرد و خندید و گفت ولش کن! آپارتم
رفتم سر کار. به عنوان پذیرشِ درمونگاهی که نزدیکای حرم هست. از بینِ 350 نفر متقاضی، سه نفر انتخاب شدن که یکیش من بودم. یکی دیگه، وسطای آموزش، گفت که نمیاد. موندیم دو نفر که منم دارم منصرف میشم کمکم. کارش زیاده و این روزا هم شلوغ. در واقع بهتره بگم خیلی شلوغ. تنهایی باید هم پولها رو بگیری، هم پذیرش کنی، هم تلفن جواب بدی و هم پیج کنی. البته هنوز قرارداد نبستم و خدا رو شکر که نبستم! امروز که همهی متخصصها حضور داشتن، یهو خیلی شلوغ شد. وقتی خواست
گفت:فلانی خیلی زن ذلیله!»
گفتم:از کجا فهميدي؟!»
گفت:خانمش به خانم من گفته که فلانی توی کارهای خونه کمک می کنه!»
گفتم:چه اشکالی داره؟!»
گفت:مرد خلق شده واسه اینکه آچار بگیره دستش بره زیر تریلی نه اینکه توی خونه ظرف بشوره و سبزی پاک کنه!»
گفتم:این چیزی که تو می گی نشونه مرد بودن نیست و اون کارهایی ام که فلانی توی خونه انجام می ده نشونه زن ذلیل بودن نیست!»
گفت:علّامه دهر!تو بگو به کی می گن زن ذلیل؟!»
گفتم:زن ذلیل به کسی می گن که زنش رو خوار و ذ
هیچ کس نمیدانست هشتادوهشت همان ویهای آویختهی من و توست که از پستترین نقاطشان آویزان شدهاند. با داغ شدن تنور انتخابات شاطر نگهبان فریاد میزد صف را ترک نکنید، نان و نام به همه خواهد رسید. با اون همه هیجان قطعا سوال کردن کار حرامی بود. برای نمونه اگر میپرسیدی چگونه با بستن یک دستبند سبز افکار بسته یک شبه باز و روشنفکر میشوند؟ چگونه نخستوزیر خط امام خوش خط میشود؟ چگونه آخر این راهی که رهنورد میرود، با سالار شدن یک مرد، مردسال
اوف.
من هستم یک جنازه .بگید دور از جون!
امروز روز پر از شکستی بود .
یکی از دوستام مرد مورد علاقش رو با یکی دیگه دید و قلبش پاره پوره شد .تو محوطه
منم گوشیم از دستم افتاد و گلسش پاره پوره شد تو محوطه .!
هعی .دنیای بی رحم و لعنتی .!
گفتم برو و دقیق ببین و دیگه بهش فک نکن .رفت و دید و داااغووون برگشت چون بایکی از بچه های خودمون دیدش .حیف این دختر مذهبی و جمع و جور بود و عشقش از دستش رفت البته اینو خودش میگفت .منم گفتم اون لیاقت تو رو نداره
خ
رمان خانزاده دلربا یک رمان عاشقانه بسیار زیبا میباشد که هرشب در کانال تلگرام منتشر میشود. اسم نویسنده رمان خانزاده دلربا مشخص نیست. شما میتوانید جهت دانلود رمان خانزاده دلربا با لینک مستقیم و فرمت pdf رایگان بدون سانسور از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید.
خلاصه و دانلود رمان خانزاده دلربا
خلاصه ای از رمان خانزاده دلربا منتشر نشده است.
بخش هایی از متن رمان خانزاده دلربا
دستامو از سقف بسته و مثل یک شیء بی ارزش ارزیابیم میکنه یه شلاق تو دستش
رمان خانزاده دلربا یک رمان عاشقانه بسیار زیبا میباشد که هرشب در کانال تلگرام منتشر میشود. اسم نویسنده رمان خانزاده دلربا مشخص نیست. شما میتوانید جهت دانلود رمان خانزاده دلربا با لینک مستقیم و فرمت pdf رایگان بدون سانسور از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید.
خلاصه و دانلود رمان خانزاده دلربا
خلاصه ای از رمان خانزاده دلربا منتشر نشده است.
بخش هایی از متن رمان خانزاده دلربا
دستامو از سقف بسته و مثل یک شیء بی ارزش ارزیابیم میکنه یه شلاق تو دستش
این فیلم را دیدهاید؟
من خودم به اصرار زیاد دانیال، بالاخره قبول کردم که ببینمش.
خیلی طول کشید که تمامش کنم چون مثل همیشه با سرعت خیلی کم دیدم، اما دیشب توانستم تمامش کنم.
درقسمتهای پایانی یکی از صحنهها آنقدر قلبم را به درد آورد که حس کردم باید ثبتش کنم.
لحظهای که والتر جای جسی را میفهمد و آدمکشها او را از زیر ماشین بیرون میکشند و میخواهند که حسابش را برسند. در آن لحظه نگاه جسی به والتر پر از حرف است. از طرفی از والتر بسیار نارا
باصدایی که سعی میکرد بالا نره، حرصی گفت:
-نمیدونم داری چیکار میکنی پـروا اما اگه بشنوم بخاطر کار و خرحمالی داری به این و اون رومی اندازی نمیبخشمت فهميدي؟!
بابغض:
-نمیزارمت پــروا، قسم میخورم دیگه نمیزارم اذیت بشی لازم نیست کاربکنی، حقوق من کفاف میکنه، یه لقمه نون گیرمون میاد، چرا اینقدر خون به جیگرم میکنی؟!
توی چشمهای مشکی ودرشتش برق اشکی درخشید، سرش رو سریع برگردوند که من نبینم.
دستم رو روی بازوی محسن گذاشتم و آروم گفتم:
-من خوب
دلم آدمی را می خواهد که لازم نباشد برایش زیادی باشم
+ فهمیدم تا حالا کسی توی زندگیم واقعا منو دوست نداشته. شاید یک نفر بوده که حس کردم واقعا دریافت خوب و قشنگی ازم داشته. اونم برای چهار سال پیشه. نه که مهم یا عجیب باشه ها نه. ربطی هم به میزان خوبی و بدی و جذابیت من نداره. فقط مشکل اینجاست که به طرز آزاردهنده ای خسته م از زیادی بودن. خسته م از این همه دیده نشدن از طرف آدمایی که فکر می کنن بهم نزدیکن. خسته م منو نمی بینن فکر می کنن می بینن. خسته
سلام .
میخواستم یک روش محاسبه رو بهتون یاد بدم . البته همونطور که قبلا بهتون گفته بودم ، ممکنه این روش رو یاد داشته باشین .
و البته خیلی هم چیز خاصی نیست و خیلی کوتاه هست و شما اگر یاد نداشته باشین میتونین خیلی سریع یاد بگیرین و در مسائلتون به کار ببرین . این رو هم بگم که برای همه ضربها کاربرد نداره و برای بعضیاشون کاربردی هست .
خب اول یک کاغذ و مداد و یا خودکار و یا هر چیز دیگه ای دارین بردارین ( فقط تو رو خدا ) ماشین حساب دستتون نباشه .
آماده این
1.
میخواستم اتوکد نصب کنم بلد نبودم میدونم کار سختی نیست ولی از اونجایی که خیلی چیزم، میخواستم لپ تاپ ببرم یکی از بچه های دانشکده فنی برام نصب کنه بعد دیروز قرارشد برم آزمایشگاه برق دیدم ناتوانی ناشی از تنبلی برای بیرون رفتن بر ناتوانی ناشی از تنبلی برای یادگیری نصب برنامه غالب شد بخاطر همین خودم نشستم یاد گرفتم چطور نصبش کنم ینی میخوام بگم چقد دیگه :))) که فقط بخاطراینکه بیرون نرم حاضر شدم خودم یاد بگیرم.
و دیدم چقد آسون بود! . حالا خ
نتونستم، هرکاری کردم نشد، دلم آروم نگرفت،
صبح پاشد واسه خودش رفت شرکت، فقط رو در یخچال یادداشت گذاشته بود که: برگشتم ناهار میریم بیرون.
ته بخشش واسه آروم کردنم روزسالگرد مهسا همین بود :(((
ولی بس نبود.
به فرزانه زنگ زدم گفتم بریم سالگرد، باور نمی کرد بابا اجازه داده، گفته بود به خاطر من اونم نمیره، گفتم بیا بریم اجازه داد ، دروغ گفتم.
مهسا می دونم چقد زجر کشیدی مامان باباتو بالاسر قبرت دیدی، کنار هم! منم اندازه تو عذاب کشیدم، ازشون متنفر
دارم میرم من از اینجا
وایسادی زل زدی به چی
اگه نمیتونی نیا ، اگه هم که میای پَ بشین
یه راهِ سخت بی برگشت
توو جاده ی بی آب و علف
میریم تا هر جایی که شد
تا اونجا که نشیدیم تلف
کوه های سوخته زیرِ آفتاب
تصویر وا رفته رو آسفالت
از خونه دور و دور تر میشیم
نگو بهم وایسا ، نگو بهم وایسا
دیگه خیلی دیره الآن
دو روزه کلاً همش ، زندگی نداره ارزش حرص
فهميدي الآن که خودتی فقط باید هضم بشه حس
حرفاتو بزنی بدونِ تعارف به هر کی که جلوت هست
مگه فهمیدن اینا که با کارا
دانلود آهنگ متاسفم برات ای دل ساده از محسن چاوشی
آهنگ غمگین و احساسی از محسن چاوشی اجرای بیادماندنی متاسفم برات
متن آهنگ متاسفم برات + دانلود
کوله بار آرزوهات روی دوشت
تا کجاها رفتی با پای پیاده
رفتی و به هرچی خواستی نرسیدی
متاسفم برات ای دل ساده
دل به هرکی دادی از سادگی دادی
زندگیتو پای دلدادگی دادی
هرجا که دیدی چراغی پر فروغه
تا بهش رسیدی فهميدي دروغه
دانلود آهنگ متاسفم برات ای دل ساده از محسن چاوشی
عاشقو خسته و غمگین و پریشون
دل بیکس
جمعیت (بعدها راجع بهش خواهم نوشت) من و با آدمایی جدیدتر از تصورم آشنا کرد. یکی از این ویژگیهای جدید که آدمهای جدیدی رو برای من ساخته بود گیاهخواری دوتا از اعضا بود که بعدها با تلاش یکی از اعضا تبدیل به سه عضو گیاهخوار شدن و به طرز مرموز و بیمنطقی ناخودآگاه توی ذهن من، سین و شاید حتی بقیهی اعضا رسوخ پیدا کرد که یعنی میشه گوشت نخورد، فلان چیز و نخورد و این فکر که خب چرا نخورد!
ما ناخودآگاه تبدیل شده بودیم به آدمهایی که بدون هیچ
+ بابا فرزانه دیروز دعوتم کرد تولد فرزاد،یکشنبه ست.
- خونشون؟
+ نه ویلاشون.
- دوره که.؟
+ چالوس دوره؟
- چرا اونجا حالا؟ خونه ای کافه ای نمیشد؟!کسی ام اصلا میره؟ :/
+ معلومه همه میرن بابا، تابستونه ها.
- فک نکنم بشه، گفتم این روزا درگیرم که
+ بابا اذیت نکنید دیگه ،اونا اومدن تولد من،نمیشه من نرمکه
- تولد تو همین بغل بود.
+ نه خونه بود نه کافه لواسون بودا ولی اومدن.
- خب لواسون همین بغله دیگه
+ به هرحال اومدن، خواهش می کنم بابا.گفتم میام.
- اشتباه کرد
دانلود آهنگ پسرم از داریوش آرتا هم شد. میدونی روز طلاق بهم چی میگفت؟ میگفت فکر میکردم باهوشتر از اینها باشی، اما تو خیلی دیر فهميدي. میگفت غرورت، توهم زرنگیت، تو رو به اینجا کشوند. نفرتم نسبت به شیوا بسط پیدا کرد، هر روز و هر روز بیشتر شد، کم کم به جایی رسید، که از تموم دخترهای محجبه متنفر شدم. خروج دست مریم از دستم، بهم ثابت کرد منظورمو فهمیده. خواست بلند بشه اما نذاشتم، اونو کشیدم توی بغلم، مقاومت کرد: ولم کن آریا، تو بخاطر یه نفر دیگه منو مج
این وبلاگ خونه ی منهجایی که هر ساعت و هر لحظه که بخوام توش مینوسم با هر حال منطقی یا غیر منطقی که دارم.وقتی سالمم یا مریضوقتی شادم یا غمگین.وقتی عجله دارم و بی حوصله ام یا وقتی حوصله دارم و وقت کافی
گوش شنوای منه بی اینکه هیچ وقت دنبال جمع کردن خواننده و براش بگردم
این وبلاگی رو که اکثر کامنت هاش همیشه این بوده که اینقدر مبهم ننویس و یه جوری بنویس که بفهمیم دقیقا جریان چیه
حالا یه نفر پیداش کردهشایدم بیشتر از یه نفر چشم غریبه
یکی بود یکی نبود. در یک جنگل بزرگ و سرسبز و پردرخت همه حیوانات شاد و خندان در کنار هم زندگی می کردند. پرنده کوچولو هم جیک جیک کنان این ور و آن ور می پرید و دوست داشت تمام اطرافش را بشناسد. خلاصه پرنده کوچک قصه ما به همه قسمت های جنگل سر میزد و دنبال چیزهای جالب و جدید می گشت، چون خیلی کنجکاو بود.
یک روز پرنده کوچولو داشت در جنگل قدم می زد که ناگهان روی یک بوته برگ سبز یک عالمه دانه قرمز دید. با کنجکاوی جلو رفت تا ببیند که این دانه های ریز چیست؟ اول
اول از همه اهنگو دانلود کنید حالشو ببرن ^^
بزن روش^^
نامردین اگه پستو ببین و بهمون تبریک نگین *-* گفته باشمممممم
خب .
عشقم.
یه ماه گذشت.
به همین زودی و اسونیییییییی
کنار هم بودیم.
و با همدیگه خاطرات قشنگی ساختیم .
تو هر شرایطی پیشم موندی و باهام ساختی.
و خب یه حسه ناب و دست نیافتنی بهم دادی .
یعنی عشق
و به خاطرتش ازت ممنونم
امیدوارم تا ابد کنارم باشی و بتونم سالگردامونو با بهترین شکل ممکن برات جشن بگیرم
خیلی دوس داشتم کنارت می
لطیفه در مورد غم و اندوه
در این مطلب از سایت جسارت می خواهیم در مورد لطیفه در مورد غم و اندوه صحبت کنیم. این مطلب به خواسته شما عزیزان زده شده است و امیدواریم مورد توجه و عنایت شما کاربران گرامی قرار گیرد.
لطیفه در مورد غم و اندوه
فرناندو پسوا میگه که اندوه تلاشگران سخت کوش بدترین نوع اندوه است پس نتیجه می گیریم که خوشحالی آدم های بیکار و بی عار هم بهترین نوع خوشحالیه
اورهان پاموک میگه کتاب ها که ما آنها را به اشتباه مای تسکین می دانیم. تنه
لطیفه در مورد غم و اندوه
در این مطلب از سایت جسارت می خواهیم در مورد لطیفه در مورد غم و اندوه صحبت کنیم. این مطلب به خواسته شما عزیزان زده شده است و امیدواریم مورد توجه و عنایت شما کاربران گرامی قرار گیرد.
لطیفه در مورد غم و اندوه
فرناندو پسوا میگه که اندوه تلاشگران سخت کوش بدترین نوع اندوه است پس نتیجه می گیریم که خوشحالی آدم های بیکار و بی عار هم بهترین نوع خوشحالیه
اورهان پاموک میگه کتاب ها که ما آنها را به اشتباه مای تسکین می دانیم. تنه
بابک جهانبخش زیبای بی تاب
دانلود آهنگ جدید بابک جهانبخش به نام زیبای بی تاب همراه با متن آهنگ و پخش آنلاین
ترانه : محسن شیرالی | آهنگ : بابک جهانبخش | تنظیم : معین راهبر
حالا که خودتم دلتنگی بگو داری با کی میجنگی منو دیدی و راه کج کردی
متن آهنگ جدید بابک جهانبخش به نام زیبای بی تاب :
یه طرف من و این تنهایی
یه طرف تو و اون زیبایی
داری ساده شکستم میدی
تویی که منو بد فهميدي
منو جوری که هستم کاش میدیدی
حالا که خودتم دلتنگی بگو داری با کی میجنگی منو
دانلود آهنگ اینو گفتم و میگم بدون تو میمیرم + متن وکیفیت
رسانه جاز موزیک امشب برای شما کاربران ترانه نشونی با صدای امین رستمی را آماده کرده
Exclusive Song: Amin Rostami – Neshooni With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ اینو گفتم و میگم بدون تو میمیرم
دوست داشتم و دارم
تویی عمر دوبارم .بخوای یا نخوای دلو واست میارم
اینو گفنم و میگم بدونه تو میمیرم تو که نیستی من ار کی سراغتو بگیرم
دلم چه بی قراره نشونیتو نداره اگه بی تو بمپونه میمیره بی ستاره
نگیر ازم بهونه صدام
دو ماجرای جالب از دو راننده جالب:
۱) راننده تاکسی، از وضعیت ایران و فرهنگش می گفت، تکراری است می دانم، ولی خودش جالب بود. زخم وحشتناکی رو گونه اش بود، ولی چشمانی آرام و متفکر داشت. بحث به انور آب کشید به مادرم گفت:
خانوم به نظرم همه باید این سه تا جایی که من رفتم را سری بزنند
یکی اونور اب، که ببیند چقدر وضع ما خرابه. من شیش ماه آلمان زندگی کردم.
یکی زندان، که من چند هفته ای خاطر تصادف آنجا بودم. آنجا انگار یک دنیای دیگر است خانوم.
آخریم اون دنیا.
ت
توی دنیا دو طبقه مردم هستند:
بچاپ و چاپیده. اگر نمی خواهی جزو چاپیده ها باشی ، سعی کن که دیگران را بچاپی.
سواد زیادی هم لازم نیست ، آدم را دیوانه میکنه و از زندگی عقب میندازه. فقط سر
درس حساب و سیاق دقت بکن. چهار عمل اصلی را که یاد گرفتی کافیست ، تا بتوانی حساب
پول را نگه داری و کلاه سرت نره ، فهميدي؟ حساب مهمه ، باید هرچه زودتر وارد زندگی
شد. همینقدر رومه را توانستی بخوانی بسه. باید کاسبی یاد بگیری، با مردم طرف
بشی. از من میشنوی برو بند کفش توی
نتیجه کنکور بی نام چه میشود؟
آیا بی نام پس از دیدن نتیجه خود
از خوشحالی در هوا میپرد
یا که از ناراحتی هدفون به گوش
بر تخت خود مینشیند و زار زار میگریستد !
بررسی این خبر در اخبار ساعت 22:30 امشب
میگن امشب رتبه برتری ها رو
اعلام میکنن و خوده سازمان سنجش
به نفرات اول زنگ میزنه
با بچه ها به شوخی تو کافی شاپ
میگفتیم گوشی هاتون رو خاموش نکنین
حسینی بای امشب حتما زنگ میزنه
مصاحبه میکنه باهاتون
به مامان میگم استرس دارم
شروع میکنه غر زدن این مدل :
است
خب، من سالهای سال گیمر بودم، درست و حسابی.خیلی بازی میکرد، خیلی خیلی نه، ولی خیلی.تا کی؟ تا همین پارسال هم گاهی با بچهها میرفتم کلوپ، اصلا یه دنیای دیگه داره، یه حس عجیب.درهرصورت الان دیگه اصلا بازی نمیکنم.بحث کنکور باعث میشه دلم نخواد برگردم سمتش ولی دلیل ترکش هیچوقت درس و کنکور نبود.یه روز، حتا یادم نیست کی بود، رفته بودیم کلوپ. فیفا بازی میکردیم (-اینو ولی یادته :|) تو پی ای اس(چرا همه میگن پی اس؟!) بدک نیستم، ولی تو فیفا هیچکی حر
شبیه مسیح»کتاب چهارم از مجموعۀ قصههای سرزمین صفا و وفا»
کتاب شبیه مسیح» مجموعهای کمنظیر از 33 روایت داستانی بکر دربارۀ سردار رشید اسلام شهید محمد بروجردی است. از آنجا که نویسندۀ کتاب، خود از نزدیکان شهید بروجردی بوده است، این کتاب در نوع خود تقریباً بیهمتا است. در صفحه تقدیم کتاب میخوانیم:
تقدیم به شهیدان کُردستان، همهی آنان که در راه اعتلای انقلاب اسلامی، مردانه از انقلاب، ولایت فقیه و مردم کُردستان دفاع کردند.
تقدیم به پیش
مانند برجام ، همه چیز مردم را به FATF مربوط نکنید. این خیانت به مردم و کشور است. کره شمالی با وجود پیوستن به CFT در سال 2013 و پالرمو در سال 2016 T از لیست سیاه FATF خارج نشده است. آیا می دانید به خاطر چه؟ فقط به خاطر موشکی این کشور!
جناب آقای ظریف . ای کسی که به زبان فارسی و انگلیسی ، از موشک و وم داشتن آن به ظاهر حمایت می کنی ، تو و همدستانت با اصرار بر تصویب CFT و پالرمو ، کشور را به پرتگاهی می بری که خدا می داند.
وقتی بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
عمه عمه عمه.مدت خیلی زیادیه از حال واقعیش بیخبرم. روزها یادم میاد و فکرم هزار جا میره.من که بچه نیستم.میدونم همه چیز سرجاش نیست.میدونم همه چیز درست پیش نمیره.نمیدونم چرا همه مراعاتم رو میکنن انگاری.نمی خوان افسردگیم عود کنه. چند ماه پیش سر اون موضوع که بابام تو چشم پزشکی ولم کرد و رفت دنبال عمه با اینگه مسئله ضروری نبود و عمه با شوهر و دخترش اومد بود من خیلی داغون شدم. به این خاطر که احساس کردم خیلی تنهام .نه به خاطر عمه.از بابام عصبانی بودم .
فاطمه یکی از بهترینهای بیان در مطلب مفید جدیدش در مورد اثر شتر مرغی نوشته و توضیح داده است که افراد به صورت طبیعی گرایش به شنیدن و پیگیری اخبار مثبت دارند و وقتی اخبار حاکی از چیزی است که برخلاف میل آنهاست مثل کبک سرشان را در برف فرو میبرند تا با ندیدن واقعیتهای تلخ را حذف نمایند.
فاطمه ضمن مطلب از پادکستی که با این موضوع شنیده و مقالهای تکمیلی که در پایان مطلبش معرفی کرده چندین مثال آورده، من هم بدون نیاز به فکر زیاد میتوانم چند مو
پتو رو تا روی پیشونیم میکشم بالا. دلم نمیخواد بیدار شم. خوابم نمیاد اما دلم نمیخواد بیام توی دنیای واقعی.یکهو تمام حرفهایی که توی زندگیم زدم، تمام حرکاتی که انجام دادم،پادکستهای اخیر،پستهای وبلاگ، پستهای توییتر، اینستا، فیسبوک، تک تک برخوردهایی که توی دنیای واقعی با آدمها داشتم دور سرم میچرخه.دونه به دونه نظراتی که سر کلاسها دادم، همه حرفهایی که با استادها زدم، همه مقاله هایی که نوشتم. یک عالمه صدا دور سرم به حرف میان.
چطوری
شعر فاضل نظری
در این مطلب از سایت تفریحی جسارت گزیده ای از بهترین اشعار فاضل نظری را برای شما عزیزان تهیه کرده ایم.در ادامه توضیحاتی در مورد این شاعر گرانقدر و کتاب های ایشان برای شما آورده ایم. اگر علاقه مند به خواندن اشعار نزار قبانی هستید روی لینک کلیک کنید.
بیوگرافی فاضل نظری
این شاعر گرانقدر متولد سال 1358 در شهرستان خمین است. او استاد دانشگاه و مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.تحصیلات ابتدایی خود را در خمین و خوانسار گذرا
شعر فاضل نظری جدید
در این مطلب از سایت تفریحی جسارت گزیده ای از بهترین اشعار فاضل نظری را برای شما عزیزان تهیه کرده ایم.در ادامه توضیحاتی در مورد این شاعر گرانقدر و کتاب های ایشان برای شما آورده ایم. اگر علاقه مند به خواندن اشعار نزار قبانی هستید روی لینک کلیک کنید.
بیوگرافی فاضل نظری
این شاعر گرانقدر متولد سال 1358 در شهرستان خمین است. او استاد دانشگاه و مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.تحصیلات ابتدایی خود را در خمین و خوانسار
شعر فاضل نظری خداحافظی تلخ
در این مطلب از سایت تفریحی جسارت گزیده ای از بهترین اشعار فاضل نظری را برای شما عزیزان تهیه کرده ایم.در ادامه توضیحاتی در مورد این شاعر گرانقدر و کتاب های ایشان برای شما آورده ایم. اگر علاقه مند به خواندن اشعار نزار قبانی هستید روی لینک کلیک کنید.
بیوگرافی فاضل نظری
این شاعر گرانقدر متولد سال 1358 در شهرستان خمین است. او استاد دانشگاه و مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.تحصیلات ابتدایی خود را در خمین و
اشعار فاضل نظری
در این مطلب از سایت تفریحی جسارت گزیده ای از بهترین اشعار فاضل نظری را برای شما عزیزان تهیه کرده ایم.در ادامه توضیحاتی در مورد این شاعر گرانقدر و کتاب های ایشان برای شما آورده ایم. اگر علاقه مند به خواندن اشعار نزار قبانی هستید روی لینک کلیک کنید.
بیوگرافی فاضل نظری
این شاعر گرانقدر متولد سال 1358 در شهرستان خمین است. او استاد دانشگاه و مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.تحصیلات ابتدایی خود را در خمین و خوانسار گذ
شعر فاضل نظری امام حسین
در این مطلب از سایت تفریحی جسارت گزیده ای از بهترین اشعار فاضل نظری را برای شما عزیزان تهیه کرده ایم.در ادامه توضیحاتی در مورد این شاعر گرانقدر و کتاب های ایشان برای شما آورده ایم. اگر علاقه مند به خواندن اشعار نزار قبانی هستید روی لینک کلیک کنید.
بیوگرافی فاضل نظری
این شاعر گرانقدر متولد سال 1358 در شهرستان خمین است. او استاد دانشگاه و مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.تحصیلات ابتدایی خود را در خمین و خوا
اشعار فاضل نظری درباره خدا
در این مطلب از سایت تفریحی جسارت گزیده ای از بهترین اشعار فاضل نظری را برای شما عزیزان تهیه کرده ایم.در ادامه توضیحاتی در مورد این شاعر گرانقدر و کتاب های ایشان برای شما آورده ایم. اگر علاقه مند به خواندن اشعار نزار قبانی هستید روی لینک کلیک کنید.
بیوگرافی فاضل نظری
این شاعر گرانقدر متولد سال 1358 در شهرستان خمین است. او استاد دانشگاه و مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.تحصیلات ابتدایی خود را در خمین و
کتاب گزیده اشعار فاضل نظری
در این مطلب از سایت تفریحی جسارت گزیده ای از بهترین اشعار فاضل نظری را برای شما عزیزان تهیه کرده ایم.در ادامه توضیحاتی در مورد این شاعر گرانقدر و کتاب های ایشان برای شما آورده ایم. اگر علاقه مند به خواندن اشعار نزار قبانی هستید روی لینک کلیک کنید.
بیوگرافی فاضل نظری
این شاعر گرانقدر متولد سال 1358 در شهرستان خمین است. او استاد دانشگاه و مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.تحصیلات ابتدایی خود را در خمین و
اشعار فاضل نظری برای پروفایل
در این مطلب از سایت تفریحی جسارت گزیده ای از بهترین اشعار فاضل نظری را برای شما عزیزان تهیه کرده ایم.در ادامه توضیحاتی در مورد این شاعر گرانقدر و کتاب های ایشان برای شما آورده ایم. اگر علاقه مند به خواندن اشعار نزار قبانی هستید روی لینک کلیک کنید.
بیوگرافی فاضل نظری
این شاعر گرانقدر متولد سال 1358 در شهرستان خمین است. او استاد دانشگاه و مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.تحصیلات ابتدایی خود را در خمین
خدا بسه دیگه، بابا بسه دیگه، چقدر نوکر این دلم باشم، چقدر هی باید به این واون خودمو ثابت کنم، چقدر مگه من طاقت دارم، بابا منیه ادم شکستم، اصلا بچم و کم طاغت، بابا من اون زخمی روخوزذم که تو از حس کردنش مردی، بایا دیگه خفه شدم دوماهه حرف نزدم،لعنتی بهت گفتن حرف زثنزذن ما رو از هم میگیره، گوش نکردی، نخواستم حالتو بد کنم، خواستم باهمه وجودم برا تو باشم، دارم له میشم،دارم میمیرم از بغض، دارم از غمای
پتو رو تا روی پیشونیم میکشم بالا. دلم نمیخواد بیدار شم. خوابم نمیاد اما دلم نمیخواد بیام توی دنیای واقعی.یکهو تمام حرفهایی که توی زندگیم زدم، تمام حرکاتی که انجام دادم،پادکستهای اخیر،پستهای وبلاگ، پستهای توییتر، اینستا، فیسبوک، تک تک برخوردهایی که توی دنیای واقعی با آدمها داشتم دور سرم میچرخه.دونه به دونه نظراتی که سر کلاسها دادم، همه حرفهایی که با استادها زدم، همه مقاله هایی که نوشتم. یک عالمه صدا دور سرم به حرف میان.
چطوری
ﺍﺯ ﺁﺯﻣﺎﺸﺎﻩ ﺑﻪ ﺯﻧﻪ ﺯﻧ ﻣﺰﻧﻦ، ﻣﻦ : ﺑﺒﺨﺸﺪ ﺧﺎﻧﻮﻡ
ﺟﻮﺍﺏ ﺁﺯﻣﺎﺶ ﺷﻮﻫﺮﺗﻮﻥ ﺑﺎ ﺩﻪ ﻗﺎﻃ ﺷﺪﻩ ﺍﻻﻥ
ﻣﺎ ﻧﻤﺪﻭﻧﻢ ﺷﻮﻫﺮﺗﻮﻥ ﺁﻟﺰﺍﻤﺮ ﺩﺍﺭﻩ ﺎ ﺍﺪﺯ
ﺯﻧﻪ : ﺧﻮﺏ ﺍﻻﻥ ﺎﺭ ﻨﻢ
ﺩﺘﺮ : ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﺑﺮﻭ ﺎﺭ ﻭﻟﺶ ﻦ ﺍﻪ
ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ
ﻓﺮﺍﺭﻦ
اینودوستم که تو داروخونه کارمیکنه داده
کاغذهاییه که مردم دادن که دارو بگیرن
به بابام میگم با ا
نامردین اگه پستو ببین و بهمون تبریک نگین *-* گفته باشمممممم
خب .
عشقم.
یه ماه گذشت.
به همین زودی و اسونیییییییی
کنار هم بودیم.
و با همدیگه خاطرات قشنگی ساختیم .
تو هر شرایطی پیشم موندی و باهام ساختی.
و خب یه حسه ناب و دست نیافتنی بهم دادی .
یعنی عشق
و به خاطرتش ازت ممنونم
امیدوارم تا ابد کنارم باشی و بتونم سالگردامونو با بهترین شکل ممکن برات جشن بگیرم
خیلی دوس داشتم کنارت می بودمو از تو چشام می خوندی که چقد امروز خوشحالم .
اینجا بهشته بهشت.هوا عالی.نه سرده نه گرمشبا فقط یکم سرده که جون میده واسه دور آتیش نشستم.هرچند تعدادمون اونقد نیست که بتونیم آتیشو دوره کنیم :( مهدی و باباش رفتن کربلا، فاطمه هم بدون مهدی روش نمیشه بیاد :/ ولی خب بازم خوبه.دونفری هم کیف خودشو داره.
دیروز به فاطمه گفتم بریم دور بزنیم یه کم؟ گفت با ماشین یا قدم بزنیم؟
گفتم با دوچرخه :)))
اینشکلی نگام کرد -_-
منم سریع گفتم شوخی کردم ، قدم بزنیم.:)
البته شوخی نکرده بودماواقعا دوست دارم با فاطمه
این آدم شور زندگی داره و این ویژگیایه که من تو آدمای دیگه کمتر میبینم یا حتی شاید بگم اصلاً نمیبینم، این آدم شوق ادبیات خوندن داره و شوق زندگی از توی چشماش منعکس میشه، این قلب من رو به درد میاره چون میدونم که روزی این من بودم با چنین ویژگیهایی.این من بودم که وقتی یه جلسه از کلاس مدرسه رو پیچوندیم و رفتیم توی کتابخونهای که حکم خونهمون رو داشت، چشمام موقع حرف زدن برق میزد و قلبم ضربان مشخصی نداشت.درست یادمه یه بعدازظهری که رفت
بابا چند روزی هست کار رو ول کرده و برگشته. از کیلومترها اون طرفتر. سه روز صندلی عقب ماشین رو خشک کردیم. دو روز درگیر قفل خراب ماشین بودیم. از محل کار بابا، اینها رسیده ولی پول نه.مامان میگه: فاطمه ما هر چند سال یه بار اینطوری میشیم.با خودم میگم خبر نداری. به احتمال زیاد اینطوری بمونیم دیگه.کار، بعد از پنج دست جابهجایی رسیده به بابا و چند نفر دیگه. پول، از پنج دست بگذره. به دست بابا میرسه؟من بالا هستم. همیشه این بالا هستم. بالا ب
استاد لطفا یه کتاب بهم معرفی میکنید؟ چرا معرفی کنم؟ چون چند وقتیه هیچ کتابی سیرم نمیکنه، ولع عجیبی دارم، همینطور میخوام ببلعم کتابها رو اما همین که یه ذره جلو میرم کنارش میذارم و میرم سراغ یه کتاب دیگه. چرا فکر میکنی باید کتاب بخونی؟ میدونم این از درد نفهمیدنه. این نفهمیدن و نادانی داره دیوونم میکنه استاد. چجوری به چنین کشفی رسیدی پروفسور؟ :) خب استاد . نمیدونم. اما همش احساس میکنم باید یه دوره فقط بخونم و بخونم که یه سری
مردکی را چشم درد خاست. پیش بیطار (دام پزشک) رفت که دوا کن؛ بیطار از آنچه در چشم ستوران می کرد، در دیده او کشید و کور شد. حکومت (شکایت) به داور بردند. گفت: بر او هیچ تاوان نیست؛ اگر این خر نبودی، پیش بیطار نرفتی». (گلستان)
بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست نگارش پایه هشتم
پیر مردی بود که دچار چشم درد شد و بعد از چند روز دید که دردش خوب نمیشود و پی برد که دیگر نمیتواند ان درد لعنتی را تحمل کند و پیش دام پزشکی در شهر خودشان رفت که نامش بر سر زیبانها
سلام
خب هفته گه کاری مالمون تموم شد رفت. مصیبتی نبود که این هفته نیاد سرم، امروز نگم براتون، صبح بیدارشدم مادر اسپند دود کرد واسم که تو خیلی انرژی داری فلانی بهمانی چشم میخوری اعتراف میکنم ازاین کار مادر حس بچه سوسکه خوشگل دست داد بوی اسپندم حالمو خوب کرد، باانرژی سلام و صلوات باخداوند منان که منو شرمنده نکن امروز بهم توان بده با مخلوقاتت خوب رفتار کنم رفتم سوارماشین شدم ، وسط راه یهو ماشین ایستاد دیگه هم روشن نشدذکر مصیبت بود واقعا بازخوب
اون
کچله منم. بیست و هفت سال پیش. وقتی فقط سیزده سال داشتم. اونی هم که پشت سرم
ایستاده اَسبَمه؛ که هیچ وقت نداشتمش. همیشه دوست داشتم می خریدمش و توی حمام خونه
مون نگهش می داشتم، اما چون پولِ خریدش رو نداشتم توی تعطیلات عید با هماهنگی آقا یاورزاده؛ معلمِ هنرمون، رفتم مدرسه و با رنگ روغن روی
دیوار مدرسه کشیدمش. آقا حبیبی؛ مدیر مدرسه، وقتی فهمید که دیگه کار از کار گذشته بود و
من عشقم رو به همه بچه های مدرسه معرفی کرده بودم.
عشق
من به اسبم قدیمی تر
پنجشنبه هفته پیش رفتم آرایشگاه به این هدف که موهامو یه حالتی بدم و بعد لایتشون کنم برای بار اول بصورت اصولی!
تو فاصلهای که منتظر بودم ارایشگر موی نفر قبل منو تموم کنه، مسئول سالن بردتم اونور که مشاوره رنگمم بگیرم. دختره که رنگ میکرد ازم پرسید چجوری میخوام، موهام که بلندیشون روی از استخون کتفم دو بند انگشت پایین تر بود رو نشون دادم بعد انگشتمو تا دو بند انگشت زیر شونهم نشون دادم گفتم میخوام قدشونو انقد کوتاه کنم و جلوی موهام که تا زیر
داغ دل-اگه یروزی نباشم چیکار میکنی؟-صد دفعه نگفتم از این حرفا نزن؟؟؟-بگو دیگه خانمی الکی شلوغش نکن.امین بس میکنی یا نه؟خانمی، اخه تو چرا انقدر سریع جوش میاری یه سوال ساده پرسیدما!!بهار چشماشو تو کاسه چرخوندو با حرص به امین نگاه کرد.-امین به نظرت این یه سوال سادس؟امین حالت بامزه و نمکینی برای جواب به حرص خوردن بهار به خودش گرفت.-خب اره یه سوال ساده پرسیدم جوابشم خیلی راحته.بهار دستشو گذاشت زیر چونشو ذل زد به چشمای پراز عشق امین.-خب اگه اینجوریه
سلام. توضیحات این چالش رو تا الان حتما همتون فهميدين پس دیگه من نمیگم. از اونجایی هم که بسیااااار بهم اصرار شد(!) که منم نامه بنویسم، نوشتم:
بسم الله الرحمن الرحیم
خب خب و اکنون منی که شروع به نوشتن نامه ای کردم که قرار نیست هیچوقت به مقصدش که گذشته باشه برسه. ولی از اونجایی که 99 درصد اوقات خلاف حرفای من ثابت شده باید طی همین چند روزه منتظر رسیدن خبر کشف راه برگشت به گذشته، ان هم به صورت تضمینی و بدون بازگشت باشیم! شایدم با بازگشت.نمیدونم.
حالا
الآن یک هفتهای میشه که از اون جدیت خاص درس خوندن دراومدم. درسامو هنوزم میخونم ولی یه جدیتی که قبلاً داشتم، الآن کمرنگ شده. این حالاتم برام جالبه. مثل نزدیک شدن به خودته. شناختِ خودِ متناقضت.
یه چیزی که همیشه برام جای سوال بوده که آیا واقعاً هست یا نه، خودِ شهود»ه. یعنی واقعاً میشه یه درک قلبی از چیزی داشته باشیم؟ این سؤالی بود که میپرسیدم. افکار قدیمیمو یادم نمیاد ولی اون موقع ها منتظر یه راه در رو بودم که بگم شهود توهمه یا وجود ندار
داغ دل-اگه یروزی نباشم چیکار میکنی؟-صد دفعه نگفتم از این حرفا نزن؟؟؟-بگو دیگه خانمی الکی شلوغش نکن.امین بس میکنی یا نه؟خانمی، اخه تو چرا انقدر سریع جوش میاری یه سوال ساده پرسیدما!!بهار چشماشو تو کاسه چرخوندو با حرص به امین نگاه کرد.-امین به نظرت این یه سوال سادس؟امین حالت بامزه و نمکینی برای جواب به حرص خوردن بهار به خودش گرفت.-خب اره یه سوال ساده پرسیدم جوابشم خیلی راحته.بهار دستشو گذاشت زیر چونشو ذل زد به چشمای پراز عشق امین.-خب اگه اینجوریه
یه طرفم مبانی افتاده؛ یه طرفم کتابای آلمانی لعنتی که وویساشو نریختم رو گوشی تا تو راه گوش بدم و دو روز دیگه که کلاس دارم هیچ ایده ای ندارم چیکار میخوام بکنم، بک گراند مغزم که هرگز خاموش نمیشه روش تسک اومده! فیلمای جاوا، تمرینای کوئرا، جزوه هایی که چک نویسن، جزوه هایی که عکسن، جزوه هایی که اصلا نداریشون، فصل دوی گسسته که نخوندی و حالا فصل سه شروع شده، ریاضی یکی که فهميدي رو بخون از دستت نره، صدسال تنهایی که هر شب و روز بهم چشمک میزنه: "منو تموم
شبیه مسیح»
کتاب چهارم از مجموعۀ قصههای سرزمین صفا و وفا»
کتاب شبیه مسیح» مجموعهای کمنظیر از 33 روایت داستانی بکر دربارۀ سردار رشید اسلام شهید محمد بروجردی است. از آنجا که نویسندۀ کتاب، خود از نزدیکان شهید بروجردی بوده است، این کتاب در نوع خود تقریباً بیهمتا است. در صفحه تقدیم کتاب میخوانیم:
تقدیم به شهیدان کُردستان، همهی آنان که در راه اعتلای انقلاب اسلامی، مردانه از انقلاب، ولایت فقیه و مردم کُردستان دفاع کردند.
تقدیم به پ
سفره رو برداشتم و روی زمین پهن کردم و نون توی سبد رو روی سفره گذاشتم، برای بی بی پشتی گذاشتم تا روی اون بشینه که پاش اذیت نشه.
-محسن بدو دستات رو بشور که غذا سرد شد.
خودم هم به طرف روشویی رفتم و آبی به دستام زدم، محسن هم بعد از من دستهاش رو آب کشید، کنارم روی سفره نشست، نگاهی بهش انداختم سرش پایین بود، موهای بلندش نامرتب روی پیشانیش ریخته بودند، گردنبندش رو که به شکل پرچم ایران بود و اونو برای تولدش براش گرفته بودم همیشه توی گردنش بود، دل و د
یه خواهر زاده دارم که هشت-نُه سالشه. یه خرگوشی داشت که مُرد. نفهميديم چطور. ولی یهو مُرد. یه چند ساعتی کارآگاه بازی درآوردیم و بالاخره فهميديم مادرش(خواهرم) یه مشت خرت و پرتی که توش هم نفتالین و هم سم موش و سوسک و انواع اقسام سموم توش بود رو پرت کرده بود کنار قفسِ این حیوونکی و اون قبل از مسموم شدن یه سکته زده و بعد دار فانی رو وداع گفته.
"یاسمن" از مدرسه برگشت و طبق معمول یه نگاهی به قفس انداخت و دید خرگوشش دراز کش شده و ما هم دست به سینه و متأث
یه خواهر زاده دارم که هشت-نُه سالشه. یه خرگوشی داشت که مُرد. نفهميديم چطور. ولی یهو مُرد. یه چند ساعتی کارآگاه بازی درآوردیم و بالاخره فهميديم مادرش(خواهرم) یه مشت خرت و پرتی که توش هم نفتالین و هم سم موش و سوسک و انواع اقسام سموم توش بود رو پرت کرده بود کنار قفسِ این حیوونکی. و اون هم قبل از مسموم شدن، یه سکته زده و بعد دار فانی رو وداع گفته.
"یاسمن" از مدرسه برگشت و طبق معمول یه نگاهی به قفس انداخت و دید خرگوشش دراز کش شده و ما هم دست به سینه و
ضربان قلبم تند شده بود، هول شدم سریع گفتم:
- آقــ. بخدا من فقـــ.ط منتظر منــ. شی بودم. یعنی چیزی. مــی خواستم یه آقایی اینا رو داد گفت اگر سرد بشه شما عصبی میشد مــنم آوردمشون قســـ. ــم میخورم.
یه دفعه داد زد:
- اینجا رو با طویله اشتباه نگرفتی؟!!
برق خشم توی اعماق چشمهاش موج میزد با دادش بند دلم پاره شد، کل بدنم لرزید.
با لبهای لرزان آروم لب زدم:
- شــرمـنده آقای رئیس نباید بدون اجازه وارد میشدم. معذرت مــیخوام.
-دفعهی بع
موضوع خاصی ننوشم
دو تا موضوع فکرم مشغول کرده:
اولی دیروز بود
توی خونه متوفی جمع شده بودیم
آقایی بود در اون جمعیت نزدیک هفتاد سال
می تونست جای پدرم باشه
تعداد برخوردهامون تا حالا شاید به تعداد انگشت های دست
و به همون تعداد هم موقعیت حرف زدن داشتیم
ولی
ولی توی برخورد دوم بود که فهمیدم چی شد
یعنی بار اول نفهمیدم چون خب انقدر که احتمالش برخورد با این تیپ افراد متاسفانه کمه
اصلا هم فکر نمی کردم
ولی اون دوزاریش زودتر از من افتاده بود
ایشون دقی
مائده های زمینی و مائده های تازه ، آندره ژید ، مهستی بحرینی ، نشر نیلوفر
خطی بر گذشته کشیدم، و همه چیز را از لوح خاطر زدودم. دیگر همه چیز تمام شد! ، بر زمین بکر ، در برابر آسمانی که باید با ساکنانی تازه پر شود ، قد علم میکنم .
خب امروز روز خوبی بود بیشتر کار کردم. فرانسوی رو باید رو قبلی ها هم مرور داشته باشم همزمان اخه ادم انگار یه مدت دور میشه ممکن فراموش کنه به خصوص من که تازه کارم. کاش مها زودتر بیاد کتابای زبانمو بیاره. کاش فردا د
میدونی چیه ؟
اینجا رو برای خودم درست کردم جایی که خودمو از کم کاری از اهمال کاری از اینکه نمیدونم چیکار کنم کتک بزنم از اینکه اون . چند سال پیش دور شده و ذره ای هم ازش نمونده دلتنگ شم خدا رو چه دیدی شاید گاهی هم راضی بودم اومدم گفتم دمم گرم انجامش دادم.اینجا اومدم تا مثله خیلی های دیگه بگ بیشتر هم با خودم صحبت کنم بگم اینا اهدافمم من اینارو میخام .بیام بگم برای ده روز ده سال دیگه میخام زندگیم این باشه هیییییییییییی
میدونی چیه ؟
اینجا رو برای خودم درست کردم جایی که خودمو از کم کاری از اهمال کاری از اینکه نمیدونم چیکار کنم کتک بزنم از اینکه اون یاسمن چند سال پیش دور شده و ذره ای هم ازش نمونده دلتنگ شم خدا رو چه دیدی شاید گاهی هم راضی بودم اومدم گفتم دمم گرم انجامش دادم.اینجا اومدم تا مثله خیلی های دیگه بگ بیشتر هم با خودم صحبت کنم بگم اینا اهدافمم من اینارو میخام .بیام بگم برای ده روز ده سال دیگه میخام زندگیم این باشه هیییییییییی
متن های پرمعنا درباره غرور
گرچــه ای دوســــت غرور دلــــــت احســــاس مـــرا درک نکـــرد…
آفریــــن برغـــم عشــــقـــت کــه مرا ترکـــ نکرد…
.
.
.
ما بدهکاریم به یکدیگر
و به تمام ” دوستت دارم” های ناگفته ای
که پشت دیوار غرورمان ماند
و آنها را بلعیدیم
تا نشان دهیم که منطقی هستیم
.
.
.
برای بودنِ با تو غرورم پایمال شد
تو هم اندکی احساس بگذار
مساوی که نمی شویم
حداقل به من نزدیک شو
.
.
.
من ، مــــن کردن های من و تو بود کــه ،
هیچوقت مـــــــا نش
سِرُّالهِجر(در اتفاقِ طبعِ بیماری)حال زارم را مپرس چون خوبم هنوزاز خداوند میپرسم از کویت هنوزدِل بشُد کافر به خویشتن چون تو دیدشُکر گُفت و با جانانت همراهست هنوزاز سراپای تنم رنجور میگویم نروروح که بیرون افتاده از افسارم هنوزعشق را جز درد این بستر نسوزاند به تبگرچه بیمارم ولی دِلدارم هنوزبا خُدا هر شب به غیبت خواستمعفو فرما این گناهی که اُمیدارست هنوزراه هموار نبود و تا آمدیدید داری میروی ،از کاسه ریخت ،دِل آب است هنوزگرچه زود خوابم میب
بخشی از وجودم میخواهد درس بخواند، بخشی از وجودم میخواهد همه جارا مرتب نگه دارد، بخشی از وجودم میخواهد برود و برنامه نویسی یادبگیرد، بخشی از وجودم مجبور است یک سری کارهارا انجام دهد، مثل تحقیق برای کلاس تاریخ تحلیلی اسلام که رفته برایش یک کتاب تاریخی بی ربط گرفته که الان دلش میخواهد دو هزار صفحه تاریخ بخواند و همه بخش های دیگر وجودش را بیخیال شود، بخش دیگری دوست دارد کتابهای کتابخوانه را بخواند و بخش دیگری علاقمند خرید کتاب است. نمیدانم چر
درباره این سایت